۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

بهناز 2


صداي باز شدن در اتاق ووارد شدن مهرناز رشته فكر بهناز را بهم ريخت.
-خسته نباشي خانوم خوشگله
-مرسي عزيزم.اول هفتس كار زياد بود.امروز زودتر بايد برم پدرام تنهاس بيژنم كه نيست .
مهرناز كه وقت وارد شدن حس كرده بود بهناز به بيرون خيره است از پنجره بيرونو ورانداز كرد و با شيطنت خاصي گفت
- چي شد خانوم خانوما به حرفم رسيد
- كدوم حرف
- طرفو ميگم ديگه .همون اقاخوشگله كه بيرونه و داشتيد ديدش ميزديد.
بهناز كه انتظار شنيدن اين متلك رو نداشت سرخ شد اما سعي كرد خودشو جمع و جور كنه
-ديوونه مگه فقط اون بيرونه كه بخوام بيرونو ببينم.
-والاه من كه هر چي نگاه ميكنم بيرونو چيزي ديگه نميبينم كه ارزش ديد زدنو داشته باشه.
-تو فكرت منحرفه عزيزم.
-جون مهرناز حالا نظرت راجبش چيه؟
-بيكاريا مهرناز.
-جون مهرناز و گفتم.
-چه ميدونم.1 مرد خوش هيكل و شيك پوش .سر زبون دار با چشماي هيز.
-كه اتفاقا كاملا بهت مياد وقتي با هم جايي بريد ميگن اين 2 تا چقدر بهم مياين.
-گفتم كه فكرت منحرفه.
- نه عزيزم حقيقته.
-والاه چشاش كه هيز بود عين همه مردا اما خيلي هم موادب بود جز قضيه ماشين هم چيزي نگفت.
-فقط همين؟
-تو مريضي مهرناز.ا
-شايد اما بعدا معلوم ميشه تو گلوش گير كردي يا نه عزيزم.
بعد از رفتن مهرناز 1 حس ناخواسته و غريب بهنازو به اين فكربردكه آيا پژمان واقعا ازش خوشش اومده.شايد در اصل قضيه فرقي نميكرد براش اما خودشم نميدونست چرا دچار اين حس ناخواسته و تازه شكوفا گشته.
عصر كمي زودتر از شركت اومد بيرون .بعد از سوار شدن ماشين نگاهي به دفتر كار پژمان كرد.انگار رفته بودن .سر و صدايي نبود.وقتي خونه رسيد پدرام داشت كاراي مدرسشو ميكرد.اصولا پدرام پسر آروم و درس خوني بود و اهله شيطنتهاي پسرهاي همسنش نبود.شب وقت خواب بعد از صحبت تلفني با بيژن بهناز آماده خواب شد.نم نم بارون هم در حال شديد تر شدن بود و بهناز آماده خواب........ -1 روز از اين ماجرا گذشت و تو اين مدت بهناز هم پژمانو ديگه نديد و كم كم ديگه از ذهنش داشت فراموش ميشد.عصر سه شنبه بعد از پايان كار مهرناز به اتاق بهنازاومد.
- خسته نباشي عزيزم.
- ممنون تو هم.
- مرخصي گرفتي بهناز؟
- مرخصي واسه چي ؟
- خره آخر هفته عروسيه تهميته ها انگار( تهميته دختر خانم هاشمي رييس حسابداري شركتشون بود كه به نوعي دوست كاريشون محسوب ميشد كه البته دوستيشون نهايتا به همين رابطه كاري ورفت و آمد ساليانه عيد منتهي ميشد)
-اٍخ راست ميگيا.باشه ميرم فردارو مرخصي ميگيرم 5 شنبه هم كه تعطيله.
- امروز عجله دارم تا 1 جايي بايد برسونيم.
- چشم شما امر بفرماييد قربان.
بهنازو مهرناز حين خروج از شركت در حال قرار گذاشتن براي فردا بودن.قرار شد مهرنازبا پسرش عليرضاكه 2 سال كوچيكتر از پدرام صبح بيان خونه بهناز و بچه ها پيش مادر بهناز كه از امشب مياد آنجابمونن بهناز و مهرناز هم برن آرايشگاه و خريد. با خيال راحت .
حين سوار شدن يك صداي آشنا به گوش بهناز رسيد.
-سلام.عصر بخير.چه سعادتي نصيبو شد كه 2 باره شمارو زيارت كردم.
اين صداي پژمان بود كه معلوم بوداز جاي مهمي مياد يا ميخواد بره.ست كت شلوار رسمي و كراوات براقش اينو ميگفت.
- ب : سلام خواهش ميكنم.
- پ: اين از شانسه من كه امروز افتخار آشنايي با دوستتونم دارم.
مهرناز كه از اين تعارف خوشش اومده بود گفت :خواهش ميكنم براي منم سعادتيه.
- ب: ميبينيد كه به تذكرتون گوش كردم و ماشينو جاي ديگه پارك مكردم .
- پ: منوبايد ببخشيد بابت جسارت اونروزم.اسباب كشي تموم شده ديگه.راستش ما اينجارو همونطور كه گفتم به عنوان دفتر و محلي براي عقد قراردادها انتخاب كرديم.والا كار اصليمون 1 سالنيه تو خ . گاندي كه اتفاقا اين 2 روزه نمايشگاهه ساليانه كاريمونه .بيشتر كارامون حول طراحيها و تيزرهاي گرافيكيه.
- م : پس كلي هنرمند تشريف داريد شما.
- پ:شرمنده ميفرماييد. باعث افتخار اگر شما رو هم به عنوان مهمونهاي ويژه اونجا ببينم.
- ب:نظر لطفتونه اما ما در گيريو كار براي فردا زياد داريم براي همين نميتونيم.......
- م: اي بابا اين بهناز كه كارو ول نميكنه.اتفاقا ما فردا وقتمون آزاده حتما پ سر ميايم بايد نمايشگاه جالبي باشه.
پژمان براي قرار دادن بهناز تو رو در واسي منتظر جواب مثبت بهناز نشد و با دادن آدرس و خدافظي زود و تاكيد اين كه فردا پس ميبينمتون بنازو مهرنازو ترك كرد.
بعد از رفتن پژمان بهنازشروع به توپيدن به مهرناز كرد.
- خره واسه چي قبول كردي.
- مگه ميخواد بخورتمون .فردا كه داريم بيرون 1 سرم اونجا ميريم.
- من نميدونم تو كي ميخاي آدم شي مهرناز.
- حرف اضافي موقوف.زود باش راه بيفت مثلا گفتم با تو بيام كهتا 1 جايي برسونيما.
- ميخواستي واي نسي با اين مرده بلاسي 4 ساعتو قرار مدار بزاري.
- راه بيفت اينقدر حرف نزن خانم خوشگله در ثاني اون بابنده ميلاسيد اما نگاهش به تو بود.
- ديوونه.........
بعد از اين گفتگوي زنانه كه آخرش به شوخي تبديل شو ماشين بهناز با 2 سرنشينش شروع به حركت كرد......... فردا صبح طبق قرار قبلي مهرناز با پسرش عليرضا به خونه بهناز اومدن.بعد از خداحافظي از مادر بهناز كه قرار بود پيش بچه ها بمونه بهناز و مهرناز به آرايشگاه هميشگشون كه سمت خيابون وزرا بود رفتن.تا ظهر كارشون طول كشيد .از ترميم مش موي مهرناز و اصللاح و مدل دادن ناخونهاي بهناز همه ايتها يكي پس از يكي انجام شد.دم ظهر قرار شد براي تاهار برن خونه بهناز.بعد از خوردن ناهار و 1 استراحت كوچيك قرار شد براي خريد برن.
- مهرناز حاضر شو بريم ديگه.
- چشم عزيزم .
مهرناز اينو گفت و رفت اتاق بهناز .بهناز وقتي وارد اتاق شد از آرايش نسبتا غليظ مهرناز تعجب كرد.
- چيه خودتو خفه كردي.عروسي فردا شبه ها نه امشب.
- خره مثلا دعوتيم ها نميشه كه همينطوري رفت.تازه بايد 1 دسته گل هم بگيريم.
- باز جو گير شدي دختر.
- جو گير چيه خره. اصلا گور باباي اين يارو پزمان اونجا كلي آدم مهم ميادا بايد به سر و وضعمون برسيم يا ميخواي مثل املا بريم.
- بهناز كه ميديد حريف مهرناز نيست با اين جمله كه باشه تسليم بحثو سعي كرد تموم كنه.
مهرناز كه دست بردار نبود بعد از اينكه كارش تموم شد شروع كرد به آرايش مهرناز.
- خوب تموم شد خوشگل خانم.
بهناز بعد ازاينكه خودشو تو ايينه ديد
- واي خره اين چه ارايشيه .چرا اينقدر مالييدي بهم.مگه ميخوايم كجا بريم.
- 1 بارم كه مثل آدمت كردم غر ميزني.
- من كه خجالت ميكشم با اين سر و وضع برم جلوش..
- خيالت راحت اينقدر اونجا خانم خوشگل هست كه گمي توشون.
اين حرف آخري زياد به مزاج بهناز خوش نيومد. شايد در ظاهر نشون نميداد اما ذاتا بهناز زن مغروري بود و دوست نداشت به اصطلاح كم بياتره جايي.
بعد از آرايش نوبت لباس پوشيدن شد. بهناز كه هنوز تحت تاثير مهرناز بود سعي كرد شيك ترين لباساشو بپوشه.1 مانتو پاييزي رنگ روشن نسبتا كوتاهو تنگ به اضافه 1 شاوار جين خوش رنگ روشن به علاوه 1 چكمه پاشنه سوزنيه مجلسيه مشكي.بهناز با اين ظاهرش دلرباش جلوي ايينه خودشو ورانداز كرد.مهرناز كه داشت اين صحنه و ميديد گفت
- واقعا 1 تيكه شدي.مواظب باش فقط تو گلوش گير نكني.
- گلوي كي.
- حالا
بهناز بي توجه به اين به اين متلك مهرنار شاله سبز رنگشو سرش كرد و آماده رفتن شد.
مهرناز هم در حين حاظر شدن وقتي بهنازو ديد پيش خودش گفت واقعا عين مدلها شده.اين كجاش به بيژن ميخوره من نميدونم.

۸ نظر:

  1. سلام امیرم ازتبریز28سالمه خانومای تبریزی تماس بگیرن09190442574

    پاسخحذف
  2. کیرم تو کونتون بهناز ومهرناز همش دروغ است،

    پاسخحذف
  3. سجاد از اصفهان اینم شمارم سی سالمه و پایه دوستی خانما منتظرم09034149035

    پاسخحذف
  4. سجاد از اصفهان اینم شمارم سی سالمه و پایه دوستی خانما منتظرم09034149035

    پاسخحذف
  5. سجاد از اصفهان اینم شمارم سی سالمه و پایه دوستی خانما منتظرم09034149035

    پاسخحذف
  6. سجاد از اصفهان اینم شمارم سی سالمه و پایه دوستی خانما منتظرم09034149035

    پاسخحذف
  7. سجاد از اصفهان اینم شمارم سی سالمه و پایه دوستی خانما منتظرم09034149035

    پاسخحذف