۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

بهناز 3


مهرناز واقعا بهنازو مثل خواهر دوست داشت.و واقعا از اينكه بهناز اونقدر ناز شده بود 1 شاديه بجه گونه داشت بدون هيچ حسادتي.چون در اصل مهرناز زن حسودي نبود(از اين نظر جزو عجايب بود بين زنهاي ايراني!).
به هر حال 2 نفري سوار ماشين بهناز شدن و به سمت خ.گاندي و ونك براي خريدو نمايشگاه آقاي پژمان عازم شدند.......... بعد از خريد جزيي كه بيشتر خريد مهرناز بود به ادرسي كه پژمان داده بود رفتند.بعد از پارك ماشين و پيدا كردن پلاك آدرس زنگ زدن.
1 صداي ضخيم انها رو از پاي آيفون مخاطب قرار داد.
- بله
- نمايشگاه اقاي پژمان ؟
- تشريف بياريد طبقه 2.
- اين كجاش به نمايشگاه ميخوره من نميدونم
- كمتر غر بزن عزيزم حوصله داشته باش
 
- حتما بايد 1 بلايي سرمون بياد تا آدم شي تو مهرناز
در ط 2 پژمان دمه در ايستاده بود.1 كت شلوار دودي با 1 پيراهن نوك مدادي و 1 كراوات سز جيغ.موهاشم كه معلوم 1 آرايشگره وارد سشوار كشيده بود.1 كفش مردونه جير سيماي پژمانو فوق العاده كرده بود.
- پ: سلام بر خانوماي محترم.
- ب سلام.
- م:سلام.بفرماييد ناقابله .مهرناز دسته گليو كه با بهناز خريده بود به پژمان داد.
- پ: خوب شد اين دسته گل و داديد والا من كه خيال ميكردم مردم.
- ب :وا.چرا؟
- پ : والاه آخه ميگن فقط تو بهشت ميشه حوري ديد منم گفتم احتمالا مردم و تو بهشتم.
- م: از كجا اينقدر مطمينيد كه بهشتي هستيد ؟
اين متلك بهنازباعث شليك ناخواسته خنده بين 3 نفر شد.
بعد از تعارفات معمول پژمان اونارو به داخل برد.داخل بر خلاف نماي ساختمان كه چندان آراسته نبود با دقت فوق الهاده ااي و با هنرمندي خاصي تزيين شده بود.حدود 12-10 نفري هم مشغول تماشا كارا بودن.پژمان بهنازو مهرنازو به 1 اتاق راهنمايي كردو بعد از پذيرايي شدن مهرنازو بهناز توسط 1 مستخدم پژمان شروع به سخنراني كردن براي مهمانهاي ويژش كرد.
- پ: اين كاتالوگها مال كارامونه طي 1 سال قبل.قراره با جند تا شركتيه ايرانيه مقيم دوبي كار كنيم.
- م: پس با اين همه دلمشغولي خانمتون طفلك تنهاس هميشه.
- پ : فكر كنم اونم با شما هم عقيده بوده كه رفته پيش برادرش كانادا و با دختر 8 سالم بيتا اونجان منم هر وقت بيكار ميشم و وقت ميكنم بهشون سر ميزنم.بعد در حالي كه سعي ميكرد لحنشو دوستانه تر كنه گفت راستي من اسم شماهارو هنوز نميدونم وفقط ديدم بهناز و 1 اسم د يگه با پسوند ناز همو صدا ميكنيد.
- م:اسم مهرنازه و دوستم بهناز.
پژمان در حين نمايش كاراش نگاه و توجهش به بهناز بود.ديدن همچين لعبتي كاملا هيجان زدش كرده بود.بهنازم كه كم كم يخش باز شده بود بيشتر تو بحثا و حرفا شركت ميكرد.اين عمل پژمانو پررو تر ميكرد.
اين نزديكي باعث شد مهرناز كه تو. اين كارا مهارت داشت احساس كنه كه اون جو احتلاج به غيبت اونو داره پس به هواي زنگ زدن به حامد شوهرش سعي كرد از اون 2 نفر فاصله بگيره....... صحبت بين بهناز و پژمان گل انداخته بود و هردو بي توجه به آدماي اطراف با اشتياق كامل در حال گفنگويي ميشدند كه رفته رفته ناخواسته رنگ خودموني تر ميگرفت.
- كاراتون واقعا جالبه.البته من زياد سر در نميارم اما بايد كارتون مثل همه كاراي هنري وسيع و متنوع باشه.
- تشكر.همين كه مورد علاقه 1 خانوم با سليقه اي مثل شما قرار گرفته كافيه.
- ممنون.اما از كجا ميدونيد با سليقه ام.
- راستش من بر خلاف آدما كه ميگن ظاهر نشوندهنده شخصيت انسانها نيست به اين قضيه اعتقاد دارم كه هر كسي وقتي جايي ميخواد بره قبلش راجب نحوه رفتن و لباسي كه ميپوشه حسابي فكر ميكنه پس ميشه اينطور استدلال كرد كه ظاهر آدم تا حد زيادي ميتونه نشات گرفته از سطح فكرو فرهنگشون باشه.
- جالبه.تا حالا به اين وجه قضيه نگاه نكرده بودم . خوب.
- پس اگر ظاهر آدما مبناي قضاوت اوليه باشه من بايد به خودم ببالم كه افتخار آشنايي با خانوم زيبا و جذاب و شيك پوشي مثل شمارو دارم.
- نظر لطفتونه آقاي پژمان.
- اينها رو بدون تعارف گفتم.راستي شما از زندگيتون و كارتون چيزي نگفتيد.
بقيه گفتگو بين اون 2 نفر توضيح كلي بهناز از وضعيت تاهل و كاريشه كه البته كم كم اين گفتگو همراه با نوعي لاس زدن مودبانه ميشه.مهرنازم سعي ميكرد خودشو با تماشا كارا و هر از گاهي تلفن مشغول ميكرد.بهناز كه به نوعي ميشه گفت ناخواسته تحت تاثير جو و خوشبرخوردي و جذابيت پژمان قرار گرفته بود بدون توجه به ساعت مشغول حرف زدن بود.پژمانم كه اين راحتيو نشات گرفته از علاقه بهناز فرض ميكرد سعي ميكرد به بهناز نزديكتر شه.
- به نظر من كه همسرت بايد به داشتن زني مثل تو افتخار كنه.
- داري شرمندم ميكني ديگه.
- كار من اينه كه خانوماي خوشگلو يا شرمنده ميكنم يا لوس تا..
- تا چي؟
- تا گولشون بزنمو از راه بهدرشون كنم(پژمان اين جملرو باخنده او لوس كردن خودش گفت)
 

- بهت نمياد از اين كارا بلد باشي.
- 1 خانوم خوشگل ميتونه هر كسو وسوسه كنه.
- پس از دست اين خانوماي خوشگل كه ندونسته چه كارايي ميكنن.
با اين حرف بهناز هر 2 خنديدن.
- حالا من 1 درخواست از اين خانوم خوشگل دارم.
- ميشنوم.
- بايد عملم كنيد.
- حالا.
- ميخواستم افتخار بديد و بيشتر بتونم ببينمتون.
- اما گفتم من متاهلمو...
- ميدونم.از اين بابت كه هر 2 در 1 شرايطيم پس ميتونيم شرايط همو درك كنيم.وانگهي بهناز جان من توقعي ندارم تو اين ارتباط .1 جورايي 1 ارتباط ساده . هم صحبتي ميشه اسمشو گذاشت.
- اما...

۱ نظر: