۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

هوس یا عشق 5


خدا رو شکر امیر من بیدار شده و آتیششم روشن.یک لحظه ترس برم داشت.فکرم کار نمیکرد.امیر سمت راستم دراز کشیده عین مرده های مومیایی افتاده بود.سرم را برگرداندم.واااااااااااییییییی خدای من نهههههههههه.افشین اینوقت شب اینجا چیکار میکرد ؟؟/؟؟ مگه اونم مثل شیوا و امیر لنگ و لاش نشده بود ؟/؟ بشدت عصبانی شدم دوست نداشتم کسی به زور و با نقشه و با پررویی هر چه تمامتر مرا بکند و به ریش من بخندد.قصد داشتم آبرویش را ببرم.او از نگاه من متوجه این مسئله شد و بشدت با دست چپش دهانم را گرفت.- جیغ نزن بحرفم گوش کن این دو نفر تا فردا ظهر بیدار نمیشن.من اصلا مشروب نخوردم تازه توی نوشیدنی اونها داروی خوابی ریختم که با صور اسرافیل هم به زور بیدار میشن پس هر چه داد بزنی فایده ای نداره.جز اینکه در و همسایه ها ر و بکشونی اینور و اول از همه آبروی خودت میره.ببین شراره من خیلی وقته که توی نختم.دوستت دارم.دوست دارم یه بار هم شده ببینم چی زیر شورت و پیرهنت قایم کردی.راستش همه پسرای دانشجو دوست دارن با تو سکس داشته باشن حتی دخترای لزبین هم عاشق توان.آرام آرام دستش را از روی دهانم برداشت و مرا تسلیم حرفهای منطقی خودش کرد.راستش بخاطر حفظ سلامت بچه و اینکه ضربه ای بر او وارد نشود زیاد مقاومت نکردم از طرفی کوووووووسم هم بد جوری میخارید و هوس کیررررررر داشت پس من می بایستی 3 خیانته میشدم 2 تا خیانت به کیوان و یک خیانت به امیر؟؟/؟؟.نمیدونم شاید اینجوری وجدانم راحت تر میخوابید.؟/؟ گذاشتم افشین بکارش ادامه دهد.از بد شانسی که نه از خوش شانسی ام بود که کلید را پس از قفل کردن در از تنش در آوردم وگرنه باز کردن در با هر تجهیزاتی برای افشین مشکل یا غیر ممکن بود و من هم از یک کیر جانانه بی نصیب میماندم.گذاشتم افشین بکارش ادامه دهد.دوست داشت حسابی بمن خوش بگذرد.دستش را دوباره داخل شورتم کرد و به ور رفتنهایش ادامه داد.هر کاری کردم نشد که ناله نکنم و میدانستم دقایقی بعد بی اختیار این ناله ها تبدیل به فریاد خواهد شد.شورتم را پایین کشید.دو کف دستش را در انتهای کمرم بهم قلاب کرد.باسنم را تسلیم خودش کرد البته کل بدنم تسلیم او بود.لبانش را بر روی قاچهای کونم بحرکت درآورده و با دندان خیلی آرام بر روی پوست کونم میکشید.سوتین مرا درآورد.سینه های مرا به دهان گرفت زیر بغل مرا غرق بوسه کرد.سست سست شده بودم.نمیتوانستم حرکت کنم.اندک رمقی پیدا کرده و از جایم بلند شدم با آنکه میدانستم حتی اگر ده سری هم با افشین برنامه داشته باشم این دو بیدار بشو نیستند اما دلم طاقت نیاورد و از افشین خواستم که به حمام برویم امنیتش بیشتر بود.همه چیز مهیای یک عشقبازی درست و حسابی بود. اول برایش ساک زدم آب کیرش را بر روی سینه هایم خالی کردم که موقع گاییدنم مقاومتش زیاد باشد و زود وا نرود.خیلی دوست داشت که آبش را نوش جان کنم ولی دوست نداشتم همان اول پر رویش کنم.شاید در مرحله آخر اینکار را برایش انجام میدادم.مرا کنار دیوار چسباند مثل پلیسی که هفت تیر میکشد و دستهای دزد را بالا می برد پلیس لخت او بود و کیر هم هفت تیرش و من آن دزد بیچاره بودم که لذت می بردم از اینکه دستگیر شده ام.مرا بوسید بوسه اش بمن لذت و آرامش میبخشید نه به این خاطر که عاشقش بوده یا روح خود را متعلق به او میدانستم بلکه به این دلیل که این مقدمه ای بود برای رسیدن به اوج لذت و خوشی.لحظاتی بعد حرکات زبانش را بر روی کوس خود احساس میکردم وقتی به یاد آن ثانیه ها می افتم بی اختیار اووووووووف بر زبانم جاری میشود.فقط زن باید بود تا این لذت زنانه را درک کرد.پاهایم را برایش باز کرده تا سوراخ کوس کوچکم بازتر شده و او با نوک زبانش راحت تر کار کند.چند سانتیمتر از زبانش را به داخل کوووووووسم فرستاد.آخ خ خخخخخ جااااااان فقط زنان میدانند که چه میگویم.زبان میرفت و می آمد و بعد حسابی که آماده ام کرده بود کوس لیسی مکیدن و جویدن را شروع کرد.شانس آوردم که خیلی زود آبم آمد وگرنه چوچوله ها و گوشت نخودی بالای کوسم آب میشد.با نگاهم به او گفتم که کیررررررررر میخواهم.او چه زود و مو شکافانه راز نگاهم را میخواند.واااااااااااااییییییییی کیرش را که سه چهار سانتی کوتاهتر و کمی نازکتر از کیر امیر بود از روبرو وارد کووووووووووسم کرد و شروع کرد به تلمبه زدن.دیگر از رسوایی نمیترسیدم هر چند میدانستم صدا بیرون نمیرود ولی اگر کسی گوشش را به در حمام میچسباند ناله ها و فریادهای مرا میشنید.چربی کوسم بر روی کیر او نشسته و با هر رفت و برگشت داغتر میشدم.دوست داشتم سکس طولانی تری داشته باشم و برای بار سوم کمی دیرتر ارضا شوم و بیشتر حال کنم.بر روی کف حمام نشستم.از افشین خواستم دو لنگم را به هوا داده بر روی شانه هایش بگذارد و کوسم را بکند و هر وقت هم که دلش خواست خود را سبک کند.همینکار را کرد و در اوج شهوت اینبار منی خود را به کوسم ریخته سیرابم نمود.هر چند باز هم تشنه کیرررررررر و سکس بودم.از حمام بیرون آمده به اتاقی بدون تخت رفته در را هم از داخل قفل کردیم.اینبار کیرش را برایش ساک زده و از او خواستم هر وقت که دوست داشت تا آنجاییکه جا دارد آبش را به کام این زن هوسباز بفرستد.طوری کیرش را نوش جان کردم که کار به سی ثانیه هم نکشید و من جهش ها و پرش های منی را در دهان خود احساس میکردم و بخاطر اینکه لذت بیشتری به افشین بدهم در هنگام ریزش آب به داخل دهانم دست از ساک زدن و سبک خاص مکیدن بر نمیداشتم خیلی بیشتر از دفعات قبل تخلیه کرده بود.شاید به این خاطر بود که جلوگیری در کار نبود و با آرامش اعصاب کیر و کمرش را سبک کرده بود.من حداقل یک بار دیگر جا داشتم اما افشین از من کون میخواست.ااااااااای داد و بیدااااااااد منکه از کون سخت تر ارضا میشم.- به یک شرط بهت کون میدم که تا آبمو نیاوردی آبتو خالی نکنی اگه اینکارو کنی آبروتو می برم و رسوات میکنم.معلوم نبود چه تهدید بیخودی میکردمش.تازه آبروی خودم میرفت.اونم به احترام من قبول کرد.اول با همه جای بدنم ور رفت حسابی من حشری را حشری تر کرد.آییییییییییییی کوسم را میک زد بعد با کرم کیر خودشو سوراخ کووووووووون منو چرب کرد و یواش یواش فرستاد توششششش با انگشتاش و کف دستش با کوس و داخل و بالاش بازی میکرد.جااااااااااان.چقدر این افشین خبره و وارد بود توی کارش.کیرش که داخل کونم بود و با یه دست دیگه اش جفت سینه های منو گرفته بود و مالش میداد.این سه ناحیه با هم ادغام شده و بطور مشاعی مرا به اوج هوس رسانده و خیلی زود با حرکت و جهشی از زیر سینه هایم کمرم را سبک کردند. آنقدر از افشین راضی بودم که خواستم به او تشویقی بدهم.- هر جوری دوست داری منو بکن فقط به شکمم فشار نیار تا دلت میخواد از کونم لذت ببر.- شراره باور کن چنین کونی رو توی فیلمهای سوپر هم ندیدم.- جووووووون آبش بده ه ه ه افشیننننننننن تقویتش کننننننننن سینه هام آب خورده دهن و گلو و شکمم اب خورده کووووووووسم آب خورده حالا کوووووووووونم وایییییییییی سوراخ کووووووونم آب میخواد.مخرجم اب میخوااااااااد.مقعدم اب میخواااااااد.اووووووف روده هام آب میخوااااااااااد.آ خ خ خخخخ همه جام آب میخواااااااااااااد.امان افشین را بریده بودم.حرکت مایع گرمی را در سوراخ کونم احساس کردم من در حالت سگی به او کون میدادم و بعد از تخلیه افشین من سر خود را بر روی زمین قرار داده جفت پاهایم را ستون کرده به صورت هشت قرار گرفتم طوریکه کونم و سوراخش بطرف هوا باشد و آب کیر افشین کمتر برگشت کند و بیشترش جذب بدنم شود.آنشب به خیر گذشت و امیر و شیوا هم چیزی از جریان نفهمیدند.خیلی هنر کردند تا بتوانند یکی دو ساعت خود را با جفتشان سرگرم کنند یعنی من با امیر و افشین با شیوا.دو هفته هم در یک چشم بهم زدن گذشت.کیوان از مسافرت برگشت با کلی جنس و سوغاتی برای من و بچه و یه مقداری هم برای دوستان و فک و فامیلاش .دوران حاملگی هم سپری شد.ماههای اخر خیلی سخت سکس میکردم برای اینکه کوسم از فرم و ریخت نیفتد قصد سزارین کردم تازه میخواستم بچه ام را با شیر خشک بزرگش کنم.هر چند میدانستم خیلی به او علاقمند خواهم شد ولی نمیخواستم دور نوک پستانهایم زیاد کبود شود.بالاخره میوه سکس من و امیر رسید و با یک عمل سزارین از درخت هوس چیده شد.دختری با چشمانی سبز روشن زیبا و کاملا شبیه پدرش امیر.به غیر از من و امیر کسی نمیدانست که پدر واقعی بچه کیست.کیوان و سایر فامیلها هر چه فکر کردند و خواستند شباهت بچه را به کسی بچسبانند عقلشان بجایی قد نداد و آخر آنرا به یکی از اجداد و نیاکان منتسب کردند شوهرم آپارتمان کوچکی را تقدیم نو رسیده اش کرد و از او عذر خواست که فعلا همین در توان او بوده است.شیلا کوچولوهم با لبخند جوابش را داد تا مدتها کیوان بخاطر شیلا یک ساعت زودتر به خانه می آمد و من هم پس از مدتی استراحت و آماده شدن کوسم بار دیگر پای امیر را به خانه ام باز کردم.به بچه شیر خشک رو دستی میدادم قرص ضد حاملگی میخوردم. امیر قبلا برای چند لحظه دخترش را دیده بود ولی در اولین روز سکسی بعد از زایمان سیر سیر او را دید عاشق شیلا شده بود.صورتش را با زبانش خیس کرده بود.برایش النگو و گردن بند طلا خریده بود و قبل از آنکه کوسم را بلیسد سر و صورت بچه اش را می لیسید بعد از چند وقت کیوان خوش قول نوزاد را به مهد کودک سپرد تا من راحت تر درس بخوانم و راحت تر به امیر کوس بدهم.سه سال گذشت مفت مفت بدون آنکه درس بخوانیم لیسانسمان را گرفتیم اما من به کیوان نگفتم که درسم تمام شده تا بابت شیلا هوایم را داشته باشد.روز به روز وضعمان بهتر میشد و کیوان همه اینها را از پا قدم شیلا میدانست.راستش دلم میسوخت.من هنوز عاشقش بودم هنوز با تمام وجودم میخواستمش.دری به تخته خورد و برادر امیر که در مالزی درس میخواند دعوتنامه ای برایشان فرستاد و امیر خان مجبور شد مادر پیرش را در این سفر همراهی کند.قصد داشتند یکی دو ماه بمانند.نمیدانستم جواب کوووووووسم را چه بدهم ؟؟/؟؟.مادر بود و احترامش واجب 45 روز دوری کیرش را باید تحمل میکردم. نمیدانستم کیوان این مردی که با تمام وجود عاشقش بوده هستی و زندگیم از او بود.چگونه میتواند خارش کوسم را بگیرد؟/؟.در غیبت امیر بیشتر به خود آمده دلم برای کیوان خیلی سوخت. از اینکه برای بچه ای که مال او نیست خود را به زحمت انداخته و از اول صبح تا پاسی از شب را به تلاش برای رفاه من و شیلا کوچولو اختصاص میدهد تصمیم را گرفته بودم هر چه میخواهد بشود.کیوان شوهرم بوده میخواهم از او بچه ای داشته باشم.امیر هم باید با این قضیه کنار بیاید.اصلا به او چه مربوط است.راست است که میگویند دزد پر رو یقه صاحبخانه را میگیرد.دیگر قر ص ضد حاملگی نمیخوردم.آری تصمیم گرفته بودم که اینبار بجای هوس میوه ای از عشق داشته باشم.سرانجام من از عشق خود بار دار شدم.این خبر خوشحال کننده ای برای کیوان بود.اگر سالی یک بچه برایش می آوردم عین خیالش نبود.اونکه زایمان نمیکرد تا از دردسر هایش با خبر باشد و امیر از سفر برگشت.نمیدانستم چگونه این خبر را به او بدهم ؟؟/؟؟ اگر صبر میکردم چند ماه بعد به او میگفتم بیشتر عصبانی میشد.در اولین سکس پس از بازگشت از مالزی جریان بار دار بودن خود از شوهرم را به او گفتم.عجیب حسادت میکرد.این را مستقیما بمن نگفت ولی در نگاهش میخواندم.رفتار و سکسش کمی سرد شده بود.اما هر طوری بود در اولین عشقبازی بعد از برگشتش خود را با کیر او وفق داده و کاری کردم که هر دو راضی شویم.از آن پس بیشتر به او میرسیدم از بچه پیش او صحبت نمیکردم. از طرز صحبتش فهمیدم که اصلا دوست ندارد پسر باشد.امیر شده بود شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر و صاحب اختیارم. راستش هم از دستش خسته شده بودم و هم به او وابستگی شدیدی داشتم.دو روز که سراغم نمی آمد بی اختیار دچار ترشح کوس شده و از خود لکه و چربیهای سفید رنگ هوس دفع میکردم.رفتم دکتر زنان گفت که چیزیم نیست و این مشکل با سکس بیشتر رفع میشه.اما امیر مثل سابق توجه چندانی بمن نداشت.کیوان هم که زود آبش می اومد و من هم مثل همیشه فیلم بازی میکردم.حتی وقتیکه یکی دو ماه مانده به زایمان سونوگرافی کرده و بچه پسر اعلام شد به دوستام و امیر چیزی نگفتم تا بیشتر باعث ناراحتی معشوقه ای که عاشقش نبودم نشم.مدتها بود که یک کیرررررررر سیر نخورده بودم.آخ خ خخخخخ کیری که تمام وجودم را بلرزاند و مرا به عرش ببرد.از روی عادت امیر را تحمل میکردم.شهباز من بدنیا آمد.در دوران استراحت پس از زایمان بودم که روزی امیر برایم زنگ زد و خیلی خونسرد و معمولی با من خداحافظی کرد.برایم آرزوی خوشبختی نمود.از اینکه دوران خوشی با من داشته به خاطرهای شیرین زندگیش مبدل شده بود تعریف کرد.قصد داشت برای ادامه تحصیل به مالزی برود.بعدها شنیدم که پس از یکی دو سال در یکی از دانشگاههای سوئد قبول شده یه بورسیه ای بهش خورده و برای ادامه تحصیل به اونجا رفته.میدونم اگه جریان بچه دار شدن یا پسر دار شدنم نبود هرگز تنهام نمیذاشت و نمیرفت.راستش بیشتر از اینکه ناراحت باشم خوشحال بودم.هر چند تا بحال مزه طلاق را نچشیده بودم و آرزو نمیکردم که همچین روزی را ببینم ولی حس زن طلاق گرفته ای را داشتم که از دست شوهر نسناسش خلاص شده باشد.شکر گزار بودم که در عرض 4 سال رابطه جنسی و کوس دادن به امیر آبرویم نرفته و صاف در رفته بودم.شاید همه اینها اثرات خیراتی بود که میکردم و صدقه هایی که از من رفع بلا مینمود ؟؟/؟؟.روزی از روزها زنی میانسال که کمی بیشتر از 50 سال بنظر میرسید با یک جعبه شیرینی و یک بسته کادو پیچ شده به مناسبت تولد شهباز جونم که پدرش داشت خودشو واسش میکشت به خانه ما امد.سلام علیک گرمی با هم کردیم و من هنوز به او نگفتم که شما را بجا نیاوردم؟؟/؟؟ خجالت میکشیدم...ادامه دارد

۲ نظر:

  1. سلام امیرم ازتبریز28سالمه خانومای تبریزی تماس بگیرن09190442574

    پاسخحذف
  2. راستش این داستانو که خوندم اصلا لذت نبردم بیشتر ناراحت شدم از خیانت بدم میاد، تو جنده ای بیش نیستی!!!

    پاسخحذف