۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

یک عروس هزار داماد 7


کامی خواهش می کنم بهم اطمینان کن . باور کن هیچ مسئله ای به وجود نمیاد . مگه من و تو الان با همیم و داریم حال می کنیم فرشاد چیزی فهمیده ؟/؟  مگه اون چیزی از این فهمیده که تو دختری منو گرفتی ؟/؟ -ولی این فرق می کنه . توالان باردار نیستی . هنوز باهاش ازدواج نکردی . شکمت اگه یدفعه بالا بیاد . -ببین کامی فکرمی کنی من دوست دارم واسه خودم دردسر درست کنم ؟/؟  تو مگه هنوز یه زنو نمی شناسی که چه کارا می تونه بکنه . من می تونم اونشم درست کنم . کامران شونه های منو گرفت و تو چشام نگاه کرد . -یه چیزی تو نگات هست که نه نمی تونم بگم . فقط واسه ما شر درست نکن . نمی دونم هدفت چیه و چیکار می خوای بکنی . ولی شتر دیدی ندیدی . اگه یه وقتی ازمون بار دار شدی خوب از بچه نگه داری کن ولی هیچوقت به کسی نگو باباش کیه . -تو خیلی خوبی کامی . خیلی مردی -ولی شکوه .. اینو بدون که من هیچوقت تا به حال به یه زن وابسته نبودم ولی تو یه چیز دیگه ای هستی . -یعنی فعلا به من وابسته ای ؟/؟ خیلی خوشحالم که اینو می شنوم . پاهامو به دو طرف باز کرد و پاهای خودشم همین طور . کمر منو گرفت و به طرف خودش کشوند . بین دوتا پا و کوسمو به وسط پاش چسبوند . کیرش یه بار دیگه رفت تو کوسم .با دستایی حلقه زده دور کمرهم سخت همو در آغوش گرفتیم و اون بدون این که کیرشو تو کوسم حرکت بده و ضربات رفت و بر گشتی خودشو وارد کنه درحالی که سرشو انداخته بود رو شونه ام و از کیف و خوشی زیاد آروم ناله می کرد آبشو خالی کرد تو کوسم . این اولین آب کیری بود که توی کوسم ریخته می شد . سد شکسته بود و ریزش آب شروع شده بود . آبی که تو کوسم ریخته بود آب حیات و زندگانی من بود . استاد کامران پس از این که آب کیرشو تو کوس من خالی کرد لبامو بوسید و سرمو گذاشت رو سینه ام و شروع کرد به نوازش کردنم .. -شکوه تو خیلی مرموزی . شاید به خاطر همینه که خیلی دوستت دارم ولی این پر راز و رمز بودنت دلیل بر این نمیشه که به تو اعتماد نکنم . اینو می دونم که با همه اسرارت بازم بی ریایی . یه مظلومیتی در وجودت هست که خیلی جذاب ترت می کنه و این که انگاری تو میخوای از یه چیزی دفاع کنی . -خیلی خوب احساس منو می خونی . تو منو بیشتر از خود من درک می کنی -یه چیزی به من میگه که تو داری سر یه چیزی دق دلیتو سر فرشاد خالی می کنی .. چون یه آدم در شرایط عادی کاری رو که تو داری با زندگی آینده ات انجام میدی انجام نمیده . خب اگه دوستش نداری باهاش ازدواج نکن .. -مسئله خیلی مهمتر و بالاتر از اینهاست که تو فکرشو می کنی . نمیدونم گاییدن من بود که بهش مزه می داد یا حس انسان دوستی و کمکش به من که گفت سعی می کنه تا موقعی که من بار دار نشدم به خارج از کشور نره و می تونه یه بهانه ای بیاره و یه چند هفته ای سفرشو عقب بندازه .. وای که چقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . کونمو به طرفش قمبل کرده و گفتم عزیزم کامی خوشگله من اگه دلت میخواد و دوست داری بکن تو کونم . خشک خشک هم بکنی اعتراضی ندارم . تو خیلی ماهی . -شکوه قشنگ من اون وقت هر روز باید بیای پیشم تا باهات حال کنم . تا وقتی که اینجام -وتا وقتی که بار دارشم . وتو هم هرروز باید تو کوسم آب بریزی . سرشو گذاشت لای کونم و با سوراخش ور رفت . اونو اول بوسید و با نوک زبونش لیسش زد . .وقتی این کارو می کرد ته دلم یه جوری می شد . زیر سینه هام و روی کوسم و تمام وجودم داشت به آتیش کشیده می شد . حس و حال خوبی داشتم . خیلی آروم شده بودم . این از اون انتقامهایی بود که خیلی خیلی شیرین تر از عفو بود . عفو در چنین موردی یعنی خود کشی . یعنی توهین به روح والای عشق ناکامم کامران .. لعنت بر تو فرشاد قاتل که اگه خونتو بخورم سیر نمی شم . استاد کامی مهربون سوراخ کونمو با یه محلولی آماده اش کرد و کیرشو یواش یواش به داخل سوراخ کونم فشار داد تا راهشو باز کنه و بره . درد پدر منو در آورده بود ولی لذت شیرین حس انتقام سبب شد که این دردو تحمل کنم . دردی که وقتی نیمی از کیر توی کونم جا گرفت و یه خورده که راه سوراخ کونم باز شد تا حدودی از یادم رفت . چشامو بسته بودم و از گاییده شدن خودم و از کون دادن لذت می بردم .حس می کردم که یه چیز دراز و قلنبه ای داره میره توی کونم و بر می گرده . این چیز کلفت وقتی که به کوسم وارد می شد بیشتر لذت می بردم هر چند از این طرف هم کیف می کردم ولی کوس دادن مستقیما رو سیستم عصبی من اثر میذاشت و لذت کون دادن علاوه بر کیف کردن خودمن بیشترش به این خاطر بود که حس می کردم کامی فوق العاده از این حرکت داره کیف می کنه و لذت می بره . -عزیزم با کیرت داری بهم آرامش میدی -اگه حس می کنی زیر همین کیر داری آروم می گیری می تونی چشاتو هم ببندی و بخوابی . من کارمو می کنم -کیف که می کنم ولی شاید سوراخ کونم بسته تر شه .. -من می میرم واسه اون کون بر جسته و سوراخ تنگت . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر