۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

یک عروس هزار داماد 10


دستام داشتند می لرزیدند و اون به خوبی متوجه این جریان شده بود -ببینم شما ناراحتی اعصاب دارین -چی شده مگه -یه خورده به خودتون مسلط نیستین -نه . شاید فشارم پایین اومده . آخه من بار دارم و ممکنه این کوچولوی تو شکمم خیلی داره از حق منو می خوره ولی نوش جونش . -خب این روزا که حق خوری خیلی مد شده . از این که بعضی ها مال بعضی دیگه رو میخورن دیگه این مسئله خیلی جا افتاده . -میشه چند تا مثال بزنین تا من منظورتونو بیشتر و بهتر متوجه شم . -خب هر چیزی رو نمیشه گفت . -حتی به من ؟/؟ یه جمله ای رو بهش گفته بودم که واقعا نمی تونستم انتظار جوابی رو ازش داشته باشم . بیچاره چه جوابی می تونست بهم بده . این سوالو خیلی زود ازش کرده بودم . چون هنوز دختر خاله پسر خاله نشده بودیم . ولی جواب سوال منو داد .-مثلا بعضی از زنا و شوهرا به هم خیانت می کنند . مردا میرن با زنای شوهر دار رابطه بر قرار می کنند و از اون چیزی که حق یه  مرد دیگه هست استفاده می کنند . -ولی آقا ماهان این حقیه که اون مردا خودشون واسه خودشون قائل میشن و اصولا هر انسان دیگه . انسان آزاد آفریده شده . کسی متعلق به کسی نیست و این فر هنگ غلطو که با یه پیوند یه زن و مرد همیشه باید به هم متعهد باشند و دیگه خودشون و تفریحاتشونو فراموش کنند باید از بین برد .-ولی جامعه ما اونو قبول نمی کنه -جامعه از خود ما تشکیل شده حالا که قبول نمی کنه ما نباید به خودمون سختی بدیم می تونیم از لحظه ها و دقیقه های زندگی خودمون نهایت استفاده رو بکنیم . با این حرفا داشتیم مخ همدیگه رو می زدیم . خواسته همو می دونستیم ولی نمی دونستیم چه جوری شروع کنیم . لرزش دستام خوب شده بود . رفتم براش میوه آوردم . طوری راه می رفتم و باسن و پاهامو حرکت می دادم که  با هر چرخش کون بر جستگی و بر آمدگیش دل ماهانو ببره . زیر چشمی که از راه دور می پائیدمش دیدم دستش رو کیرشه و نگاش به طرف من . من و اون تقریبا همرنگ پوشیده بودیم . قبل از این که بر گردم پیش ماهان و فتنه گری رو شروع کنم یه سری به اتاق خواب زدم و رفتم جلو آینه .. به ! شکوه چه باشکوه ! چی درست کردی چی ! .. خیلی از تماشای خودم لذت می بردم . اون کمر بند وسط پیرهنمو محکم تر کرده تا بازم کونم کیپ تر شه . چشای ماهان سرخ سرخ شده بود . می دونم مست نبود و چیزی هم نکشیده بود . این من بودم که اونو مستش کرده بودم و هر لحظه منتظر بهونه ای بودیم تا به طرف هم کشیده شیم . بااون صحبتایی که راجع به مرد و زن و قید و بند های اجتماعی زده بودیم با زبون بی زبونی همدیگه رو متوجه کرده بودیم که به هم تمایل داریم . دوتایی مون رفتیم کنار کامپیوتر تا آموزشو دوباره شروع کنیم . موهای بلندمو بازشون کرده و طوری افشونش کردم که یه خورده از جلو صورت و بینی اشو گرفت . سکوتی پر هیاهو بینمون ایجاد شده بود . سکوتشو  از بیرون احساس می کردیم و هیاهوشو از درون . دستش دیگه با ماوس کاری نداشت . فقط سرمو موهامو نوازش می داد . صورتمو به صورتش چسبوندم . دقیقه های لذت بخشی که با صدای نفسهای آروممون منتظر رسیدن به لحظه های بعد بودیم لحظه های پر هیجان و التهابی بود که مارا در انتظار لحظه هایی پر تنش تری نگه می داشت . صورت من و اون از پهلو به هم چسبیده بود . لباشو باز کرده بود و دنبال لبام می گشت . دستشو دور کمرم حلقه زد و منم با یه حرکت اون حرکتی انجام می دادم که متوجه باشه با چراغ سبز اون منم یه حرکتی دارم تا دلش گرم تر و قرص شه . لبای من و اون رو هم قرار گرفته بود  تار هایی از موهای بلندم بین لبهامون قرار گرفته با همون وضع در حال بوسیدن هم بودیم . خیلی سریع پیشرفته شد وکف دستشو گذاشت رو سینه ام . البته از پشت پیرهن . و کف دست دیگه شو گذاشت رو کمرم و از قسمت باز بالای پیرهن دستشو گذاشت داخل .. -شکوه -جووووون -میریم اتاق خواب -بریم بریم . طوری با هیجان و عجله هردومون به طرف اتاق خواب دویدیم که نزدیک بود زمین بخوریم . خودمو زودتر رسوندم به تخت و با شکم افتادم رو تشک . و چشامو بستم . یعنی ماهان جون من آماده ام که هر کاری دوست داری باهام بکنی . اول باید ناز و نوازشم کنی سر حال شم و بعدا .. اونم خوب می دونست که من چی می خوام . دستشو از زیر فرستاد اون داخل . پیراهنم تا انتهای کمر زیپ داشت . اونو کشید پایین و چشش خورد به لباس خوابم . این یه مدل جدیدش بود . می خواست زود تر به تن لختم برسه . پیرهنو از طرف پام در آورد . وقتی سرمو بر گردوندم دیدم لخت شده -اوووووه نه ماهان کی گفته تا این حد لخت شی . من می خواستم در یه حد معمول حالی کرده باشیم . -حیفه که بار دار باشی و یه حال کامل نکنی . نمی دونی که این آب کیر من چقدر ویتامین داره و برای تو که بار داری چقدر خوبه . دامنه لباس خوابم بالاتر از کونم قرار داشت -وای دختر چه کونی ساختی می خواستم حالشو بگیرم تا حشرش بیشتر بزنه بالا . ازجام بلند شده و از تخت پریدم پایین و رفتم یه طرفی و گفتم این جوری حال کردن نمی خوام .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر