۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

مامان تقسیم بر سه 8



دلم می خواست به یه گوشه ای پناه ببرم و زیاد به گذشته فکر نکنم .. درهمین افکار بودم که دیدم شاهپور روبروم وایساده . -مهسا خانوم متاسفم از این اتفاق شومی که واستون افتاده . من راستش اون موقع این جا نبودم وگرنه برای عرض تسلیت خدمت می رسیدم .. یه خورده مقدمه چینی کرد و آسمون و ریسمونو به هم بافت و منم می دونستم که مرضش چیه و واسه چی اونجاست . عاشق رقص بودو فعلا مجلس در حالتی قرار داشت که یه حالت شاعرانه پیدا کرده بود و یه رقص دونفره به صورت دسته های دو نفره در حال شکل گیری بود و اونم ازم تقاضا کرد که با هم برقصیم . راستش اول سختم بود . نه از این که با اون بخوام برقصم . بلکه بیشتر به این خاطر که فکر می کردم اونایی که منو می شناسن حتما پیش خودشون میگن این زنه رو ببین چند وقتی بیشتر نیست که شوهرشو از دست داده واون وقت این طور راحت تر با مسائل بر خورد می کنه . ولی چراغها و روشناییهای حیاط رو یعنی نوروشو به حداقل رسونده بودند و عروس و دوماد اون وسط و بقبه زوجها هم دو تا دو تا رقصو شروع کردند . با یه آهنگ نیمه ملایم غربی . من شاهپور رو به حاشیه حیاط کشوندم تا اگه روشنایی محیط بیشتر هم شد کمتر توی دید باشیم و این جوری خجالتم کم شه -همش دوست داشت موضوعی رو پیدا کنه و باهام حرف بزنه . از زندگی می گفت و از سرنوشت آدما . ازاین که ضمن احترام به رفتگان باید به فکر باز ماندگان هم بود . ظاهرا داشت سنگ خودشو به سینه م زد . -خب آقا شاهپور واسه یه زن خیلی سخته که خودشو با شرایط دیگه ای وفق بده -ولی نباید فراموش کنه که اونم یک موجود زنده هست و حق زندگی کردن داره . چون نفس می کشه . وتازه مواردی هست که این زن با زندگی خودش به اونایی که دوستش دارن و امید و آینده خودشونو در اون خلاصه شده می بینن زندگی میده . یعنی به بچه هایی که داره .. مهسا خانوم می بخشین که من این طور رک و صمیمانه صحبت می کنم . شاید به خاطر اینه که ما آدما احساسات مشابهی داریم . چون آفرینش ما به این صورت بوده . حالا به یه دلایلی بین خودمون فاصله انداختیم و واسه همینم هست که از خودمون درک متقابلی نداریم ... یه دستشو دور کمرم حلقه زده بود . بازم یه خورده سختم بود ولی یواش یواش عادت کرده داشت خوشم میومد . دلم نمی خواست دستشو از رو کمرم ور داره . صورتش در اون تاریکی شب و نور ملایم و شاعرانه فضای حیاط به صورتم نزدیک شده بود . خیلی بی پروا و گستاخانه عمل می کرد و من از این گستاخی او خوشم میومد . راست می گفت . من زنده بودم و باید زندگی می کردم . درسته که هنوز عاشق محسن بوده با یاد و خاطره هاش زندگی می کردم ولی نیاز ها و خواسته هایی داشتم که باید اونا رو هم تامین می کردم . گرمای صورت شاهپورو احساس می کردم . اون بوی خوش صورت مردونه اشو . عطر ملایمو نفسهاشو .. نفسم بند اومده بود . اون اینو به خوبی حس می کرد که من آماده تسلیم شدنم . یه چسبندگی خاصی رو روی جفت لبام احساس کردم . اون داشت منو می بوسید . خیلی آروم و سبک لبهاشو رو لبای من قرار داده بود . هنوز لبامو نبسته بود -خیلی هم دیگه خودمونی شده بود . -مهسا خیلی سریع حرف دلمو بهت می زنم . با من از دواج می کنی ؟/؟ برام مهم نیست که چند سالته و چند تا بچه داری چون دوستت دارم بچه های تو رو هم مثل بچه های خودم حساب می کنم . .. دیگه نمی فهمیدم چی داره میگه . شاید هر زن دیگه ای جای من بود از این پیشنهاد او به اوج آسمونا پر می کشید ولی من در اون لحظه فقط به هوسم فکر می کردم . به این که از دست معین در برم و اون تابوی بین من و اون بیش از این شکسته نشه و از طرفی نیاز های جنسی خودمو تامین کرده باشم دوست داشتم که باهام حال کنه . منو ببره یه جایی لختم کنه . کوسمو ببوسه . کیرشو بکنه تو کوسم و از اون آمادگی که معین در من ایجاد کرده نهایت استفاده رو بکنه . یعنی پاس گلی رو که معین به او داده تبدیل به گل کنه .. -مهسا تو خیلی نجیبی تو خیلی پاک و دوست داشتنی هستی . دستش یه خورده رفت پایین تر و رو کونم قرار داشت رو اون قسمتی که دامنش خیلی چسبون بود و این کارش هوس منو خیلی زیاد تر می کرد . منم خودمو سخت بهش فشردم . می خواستم بهش بگم من نجیب نیستم . من نمیخوام باهاش ازدواج کنم . من نمیخوام بچه هامو ناراحت کنم . من میخوام حداقل واسه یه بارم که شده سکس کنم و کس دیگه ای نفهمه بچه هام نفهمن . آبروم حفظ شه . منم انسانم . نیاز دارم .حس می کنم کمرم درد گرفته و سنگینم . من میخوام . دلم می خواست لب بازکنم و بهش بگم منو ببره اون ور باغ پشت درختا . الان بهترین موقعیته . همونجا ترتیبمو بده . نمی تونستم . من حواسم به این چیزا بود و اونم همش بهم می گفت نظرت چیه . عقیده ات چیه . چی می تونستم بهش بگم . خودمو بیشتر بهش فشردم . اونم حس می کرد که من تمایل زیادی دارم .-مهسا امید وارم متوجه شده باشی که من مرد هوسبازی نیستم . تا حالا هم به کسی وعده ازدواج ندادم . تو اولین زنی هستی که این جوری دل منو بردی و من عاشقش شدم . تو دلم گفتم ای کاش که هوسباز بودی .. این جوری که دیگه کاملا مطمئن شده بودم اگرم تو یه اتاق در بسته خودمو لخت هم در اختیارش میذاشتم کاره ای نبود . کیر ورم کرده شو رو تنم حس می کردم ولی می خواست به هر نحوی که شده نشون بده که چقدر خوبه و اهل نامردی نیست . ولی چیکار کنم که من اهل ازدواج نبودم . -شاهپور تو خیلی آقایی . خیلی مردی . پاک و نجیبی . با شخصیت و جنتلمنی . کسی هستی که هر دختری آرزوی از دواج با تو رو داره ولی فعلا پسرام یه روحیه ای دارن که نمی تونن ببینن مادرشون یه مرد دیگه رو جای پدرشون قرار داده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

گناه درمانی 6


جواد زیر گلوی پری را میبوسید با سینه هایش بازی میکرد انگشتانش را وارد موهای خیس پری میکرد.در حالتیکه دست راست جواد دور کمر پری بود و با دست چپش از داخل شورت کون مامانی را چنگ میگرفت و با کوس و کونش ور میرفت لبانش را بر لبانش گذاشت و آرام آنها را میمکید.پری حسابی حشری شده بود اما از این مقدمه چینی هم خیلی خوشش میامد در حالیکه سرگرم بوسیدن بود پری با لحنی آرام ولی بریده بریده که تمنا و هوس از آن میبارید بجواد گفت اگه میخوای از سکست لذت ببری باید در این لحظات فراموش کنی که ما چه نسبتی داریم.باید فکر کنی که من عشقتم معشوقه اتم دوست دخترتم همانطورکه من فکر میکنم تو معشوق منی عشق منی همه چیز منی اگه بدونی چه لذتی داره.جواد پری را به دیوار چسباند شورت مامانی را آرام از پایش درآورد حالا دیگر هر دو دستش با کوس و کون پری ور میرفت پلکهای پری باز نمیشدند.سست سست شده بود.آرام آرام از همان گوشه دیوار به روی زمین گوشه حمام نشست.با چشمانی بسته و لحنی آرام گفت دیگه طاقت ندارم شروع کن آ ه ه آه ه آه ه چرا شورتتو درنمیاری تو که پری رو کشتی زن بصورت نود درجه در حمام نشسته بود.پشتش را به کاشیها تکیه داده و پاهایش را دراز کرده بود.جواد شورتش را پایین کشید و کیررررررش را به روی لبان بیجان مادرش مالید و لبها را بطرف بالا و پایین حرکت داد.پری که ازخوشی مست مست بود مثل نوزاد در جستجوی شیر و پستان مادر لبانش را آرام باز کرد تا کیر را بمکد.کیر را تا انتهای دهان فرستاد و پس از چند دقیقه که حسابی تیزش کرده بود او را به روی زمین خواباند و با لبانش نوک سینه هایش را میک زد زیر سینه ها قفسه سینه ناف و ران و بالای فضای کوس را هم بی نصیب نگذاشت.زبانش را دراز کرد و بر روی چوچوله های پری کشید.- آه ه ه من کیررررررررر میخواااااااام.واااااااااااای کیرررررررتو بده.جواد هم که بخود تلقین کرده بود معشوقه اش را میکند برای حشری تر کردن پری کله و قسمتی از تنه چسبیده به سر کیرش را بصورت عمود در دو طرف چوچوله های زن بیچاره تشنه کیر بالا و پایین میکرد.- بسههههههه دیگه زود باش گناه میکنی اگه همین الان نفرستیش توشششش نا سلامتی مسلمونی دیگه زود باش اینقدر آتیشم نزن کیررررررتو بفرست توششششش وگرنه دیگه نمیذارم منو بکنیییییییی.البته این جمله آخرو از ته دل نمیگفت و فقط برای ترساندن بود.- چشم دوست دختر خوشگل من فقط میخواستم یه خورده بیشتر با هم حال کنیم.اکنون کیرش در کوس پری بود و کف دستانش بر روی سینه های او.راستی در آن لحظات آن دو که قرار گذاشتند همه چیز را فراموش کنند و فقط به عشق و هوس بیندیشند به چه فکر میکردند؟/؟ یکی ناله میکرد و یکی همراه با تلمبه نفس نفس میزد اما هر دو در چشمهای هم خیره شده بودند.از سکوتشان دنیایی از اشتیاق بود در سکوت نگاهشان عشق بود و شهوت التماس بود و تمنا در راز سکوت اثری از گناه نبود فقط تمنای لذت بود.یکی کیررررررر میخواست و دیگری کووووووووس یکی میخواست کرده شود و دیگری میخواست بکند و آغوش گرم و هوس مشترکشان همه اینها را مهیا میکرد.در سکوت نگاهشان اثری از محرمیت نبود فقط لذت بود و هوس.جواد صابون را برداشت و بجان پوست مادرش افتاد.چند دقیقه ای با تمام پوست بدنش ور رفت لحظاتی بعد پری خود را بر روی جوادی که طاقباز بر روی سرامیک حمام دراز کشیده بود سوار کرد.سر و کونش را در جهت مخالف سر و کون جواد گذاشت.حالا او کیرررررر جواد را ساک میزد و جواد هم کووووووسش را می لسید.پسر منتظر اجازه نشد به پشت زن رفت و سوراخ کونش را چرب تر کرد و با اجازه شمایی گفت و کیرش را به اعماق کون مادرش فرستاد.- اجازه ما دست شماست در مقابل این همه عشق و صفا ما کاره ای نیستیم.- چه شیرین زبونی کاش زبونت طرف من بود و می لیسیدمش.- تو همون جاهای دیگه رو می لیسی برام یه دنیا ارزش داره.- پس من اگه شرایطو رعایت کنم هیچوقت بمن نه نمیگی؟/؟ نه عزیزم نه جواد خوشگلم که خیلی خوب وسوسه ام میکنی اگه به تو نه بگم به اونیکه وسط پامه چی بگم؟/؟ اگه به تو نه بگم به اونیکه زیر سینه هامه چی بگم؟/؟ این حرفها رو زد و با آنکه در حال کوووووووون دادن بود آبش اومد و از حال رفت.جواد هم آب کیرش را با لذت هر چه تمام تر در کون مادرش خالی کرد.سرش را بر روی کون مامان پری هوسی هوس انگیزش گذاشت و دقایقی را با او در سکوت و آرامش گذراند تا داشت این افکار مزاحم به کله اش می افتاد که این زنی که سرشو روی کونش گذاشته مادرشه فوری دست بکار شد و گفت باید یک بار دیگه هم معشوقه امو بکنم تا برای دفعات بعد دیگه تضمینی تضمینی بشم تا دیگه واسه همیشه مشتری کیرم بشه.کف دو دستش را محکم بر کون و کپل پری میزد خواب و هوسش هر دو را بیدار کرد وحشیانه و حریصانه مادرش را میکرد به او مجال حرف زدن نمیداد.همانی بود که پری دوست داشت.او را ایستاده به کنار دیوار چسباند یک پایش را به هوا داد و آن را بر روی پایش قرار داد تا تکیه گاهی برای پری باشد و با شدت کیرَ را به آتشکده مادرش فرو میکرد وقتی کیرررررررر با شدت هرچه تمامتر به تههههههههه کووووووووس میرسید زیر شکم و بالای کیر جواد هم برخود شدیدی با دو قاچ کون پری پیدا میکرد که لذت شدیدی در کون و تمام اندام پری بوجود میآورد که آخرش پری مجبور شد تمنای قلبیش را بگوید.- این کارت که تموم شد بابد کونمم بکنیییییییی.- بنده غلام حلقه بگوشم و پری در جواب با هوس و کرشمه گفت من کنیزتم و کیرغلام بار دیگر کوس کنیز را راضی کرد و هر دو برای دومین بار ارضا شده و ابشان را خالی کردند و جواد فوری اطاعت امر مادر را نمود و بار دیگر به گاییدن کون مامان پری پرداخت.حرکات جواد به گونه ای بود که اینبار نزدیک بود چشم مادرش را از حدقه درآورد.- نترس عشقم منو وحشیانه بکننننننن تا اونجاییکه زورت میرسه بمن فشارررررر بیار به داد و بیداد من کاری نداشته باش بذار درد بکشم لذت میده بززززززززن دردم بیار اگه بخاطر بابات نبود میگفتم کبودم کنی کوووووسمو چنگ بزننننننننن شونه هامو گاز بگیر. اووووووووف اووووووووومد اووووووووووومد اووووووووووومد بازم اوووووومد کیررررررررتو از کوووووووونم بیرون نکشییییییییییی حق نداری الان خیس کنی اگه هم کردی کیرتو باید همون تو داشته باشی انگار کیرتو با داخل کووونم بهم چسبیده ان چقدر لذت میده جوووووووون خیلی اذیت شدی نه؟/؟ گاییدن تو برام بزرگترین نعمته.- چی دوست داری جواد دوست داری اینبار آبتو کجا خالی کنی؟/؟- هم دوست دارم توی کونت بریزم هم دوست دارم.دوست دارم.- دوست داری چی؟؟/؟؟ نترس حرف دلتو بزن تو که میدونی هر چی از کنیزت بخوای تقدیمت میکنه عشق اینه که عاشق و معشوقه احساس همو درک کنن نیاز همو بفهمن میدونم چی میخوای کاش خودت میگفتی اینجوری احساس صمیمیت بیشتری میکنیم نباید فکر کنی که بین ما فاصله ای هست.- میخوام آبمو بخوریششششششششش.- حدس میزدم کونش را از کیر جواد جدا کرد بر روی شکمش نشست سینه های پشمالود و مردانه جواد را نوازش داد کیرش را در دست گرفت و مثل حرفه ای ها شروع کرد به ساک زدن.- هر وقت میخوای آبتو بیاری یا نزدیکه که آبت بیاد بمن بگو که با روندی یکسره و حساستر کیرتو میک بزنم.- جواد پس از دو سه دقیقه آه ه ه ه و ناله الان خیلی داغ شدم یکسره اش کن ولم نکن و پری ماهرانه با تمام زبانش و جفت لبانش کیر جواد را آنچنان در دهانش بالا و پایین میکرد که پسر نتوانست چشمانش را بگشاید و در همان وضعیت ناله و خماری تمام آب کیرش را به دهان مامان پری ریخت و پری با ولع هر چه تمام تر تا قطره آخر آنچه را در دهانش رخته شده بود نوش جان کرد و با زبان چند قطره ای را هم که به گوشه و کنار و بر روی بدن جواد برگشت کرده بود با زبان لیسید و خورد.کارشان تمام شده بود یک دوش گرم حسابی گرفتند و لیف و صابونی هم زدند و از حمام بیرون آمدند.هر دو احساس گرسنگی شدیدی میکردند.میتوانستند با مرغ و گوشتی که تهیه کرده بودند غذایی درست کنند ولی هوس بیرون رفتن و گردش به سرشان افتاد تنوع لازم داشتند وضع خانه را مرتب کردند و پیاده بیرون رفتند شامشان را در رستورانی خوردند و تا میتوانست جواد را تقویت کرد تا بتواند سر حال به فعالیتهایش ادامه دهد نوشهر را شهر بسیار تمیزی دید یک شهر بندری و مرکز مهم تجاری در دریای مازندران بین ایران و کشورهای ساحلی دریا.کشتیهایی را که در ساحل لنگر انداخته بودند از پشت میله های اسکله و لنگرگاه دید در جایی خوانده بود که یک بار موشها به اندازه ای در سطح شهر نفوذ کرده بودند که از دست گربه ها و مرگ موش هم کاری ساخته نبود و این سوغاتی را کشتیها مخصوصا کشتیهای حامل خواروبار نصیب مردم شهر کرده بودند ساعت از ده شب گذشته بود که به خانه باز گشتند حوصله دیدن منوچهر و مینا را نداشت و از بخت بد دم لونه شون سبز شده بودند.- معلوم هست شماها کجا هستین مثل اینکه صبح تا حالا خیلی بشما خوش گذشته زن داداش و برادر زاده عزیزم؟/؟- خواهر شوهر عزیزم اونجوری که بشما خوش میگذره بما که خوش نمیگذره یه چشمش رو دیشب دیدم.مینا لجش گرفته بود از لو رفتن گاییده شدن توسط پسر و برادر زاده اش خیالش نبود آنچه او را ناراحت میکرد حاضر جوابی بود و اینکه پاسخی نداشت که به او بدهد و در مقابلش کم آورده بود.جواد بحرف درآمد دعوا و گله گذاری بسه مسلمون هیچوقت با کسی قهر نمیکنه و کینه ای نمیشه روی همدیگه رو ماچ کنید.پری و مینا روی همدیگر را بوسیدند و مثلا آشتی کردند.غروب فردا میهمانی و جشن عروسی شروع میشد.منوچهر و پری و مینا و جواد در استراحتگاه ویلای مختص پری و جواد بودند.وقتی جواد برای چند لحظه ای به دستشویی رفت منوچهر پری را به کناری کشید و گفت میخواهی جور کنم با هم تنها باشیم؟؟/؟؟ پری با آنکه هم میل داشت و هم میل نداشت دوست داشت اول درس بزرگی به منوچهر بدهد بعد مثل گذشته خود را وابسته و محتاجش نسازد چون حس میکرد احساساتش را به بازی گرفته است.فعلا حال و حوصله تو رو ندارم تو خجالت نمیکشی با اینکه خیطت کردم میای طرف من ؟/؟- چیکار کنم دوستت دارم.- خفه شو شما مردها همتون مثل همین.وقتی خودتونو خالی کردین کمرتونو سبک کردین دیگه همه چی از یادتون میره عشق و محبت و پاکی و صفا و صمیمیت براتون اهمیتی نداره.گریه اش گرفته بود بغض راه گلویش را بسته بود با خود گفت تا من داغت نکنم داغت نمیشم بهت نشون میدم حالا میبینی.آنشب و فردا صبحش که پنجشنبه بود فقط دو بار به جواد اجازه داد که او را بکند میخواست با اشتیاقی بیشتر و کوفتگی کمتر به عروسی برود.اصلا مثل زنهای دیگه که به بزک دوزک اهمیت زیادی میدادند نبود میدانست که خیلی زیباست و با 5 دقیقه آرایش هم زیباترین خواهد بود.لباسهایش هم که از قبل مشخص شده بود.بعد از ظهر 5 شنبه هم رسید و این 4 نفر خود را برای عروسی آماده میکردند.جواد اصلا حوصله اینجور جاها را نداشت چون از بچگی سرش توی کتابهای درسی و دینی بود و تربیت و نشست و برخاستشم طوری بود که به انصورت اجتماعی نبود که با غریبه ها سلام علیک گرمی کند و طوری رفتار نماید که انگار چند سال است انها را میشناسد رقصیدن هم بلد نبود چند بار در عروسی یکی از دوستان صمیمیش به زور دستش را گرفته و میگفتند جواد باید برقصه که نزدیک بود بخاطر همین موضوع کتک کاری بشه.حالا هم بخاطراینکه مادرش ناراحت نشه داشت میومد در حالیکه پری از ته دلش میخواست که جواد نیاد.مینا همچین بزک کرده بود که انگار یکمن وسایل آرایش روی خودش خالی کرده است از نظر پری شده بود عین مترسکها.نمالیده قشنگتر بنظر میرسید او دامن کوتاه مشکی با بلوزی سپید و بدن نما اما خیلی شیک به تن کرده بود کفش پری پاشنه کوتاه بود و تقریبا حالت اسپورت داشت اما پاشنه کفش مینا به اندازه مداد نوک تراشیده نازک و بلند بود عروسی در خانه بغلی بود مدل و نقشه اش کاملا شبیه خونه مسعود اینها بود منتهی در قطعه 1000متری البته در اصل اینطرف هم 2تا 1000متری بود که دیوار وسطشو گرفتند عروسی هم مختلط بود و همون یه حیاط کافی.جواد و منوچهر هم که خیلی شیک و پیک و ادکلن زده مثل ماماناشون بطرف مجلس به راه افتادند بوی ادکلن پری وسوسه انگیزتر و سکسی تر از بوی عطر بقیه اونها بود پری ناراحتی و احساس شرم و خجالت را در چهره جواد دید.بخصوص اینکه عادت نداشت مادرش را در یک محفل اجتماعی اینگونه ببیند.- جواد میدونم سختته میدونم روی قولی که بمن دادی ازم ایراد نمیگیری میدونم بخاطر این لباسهایی که من پوشیدم از اینکه منو پیش مردهای غریبه ببینی خجالت میکشی تازه میخوام راحت باشم و روسری خودمو در بیارم برو خونه منتظرم باش قول میدم وقتی برگشتم یه صفای حسابی بهت بدم البته این جمله اخر را طوری بر زبان اورد که فقط خود جواد بشنود...ادامه دارد

۱۳۹۱ آبان ۱۴, یکشنبه

هر کی به هر کی ۱ و ۲

من و پریسا با هم خیلی خوب بودیم . خیلی خوب و صمیمی . حتی گاهی هم می شد که صورت همو ماچ می کردیم . اون زن داداش من بود و راستش اوایل هیچ حسی در من به وجود نمیومد جز این که از این که اون باهام خیلی صمیمی شده و به من بها میده خیلی خوشحال بودم . من اسمم آریاست و چند وقت دیگه هیجده ساله میشم و سال اخر دبیرستانمه. داداش آرین منم که چهار سالی ازم بزرگتره چند وقتی میشه که ازدواج کرده و یه بوتیک بزرگ یا به اصطلاح خودمون و قدیمی تر خرازی و لباسفروشی داره واکثرا میره خارج جنس میاره هر وقت که اون نیست من گاهی به مغازه اش یه سرکی می کشم . هر چند که زن داداش اونجا رو می گردونه . شبا هم میرم خونه شون و واسه این که پریسا تنها نباشه یه گوشه ای می گیرم و می خوابم . البته گاهی هم اون وقتی که داداش نیست میره خونه مامانش . من و اون این قدر باهم جیک شده بودیم که حتی از دوست دخترای خودم و این که دوستی من با اونا در چه مرحله ایه صحبت می کردیم . اونم از این که چرا تا به حال از داداش بار دار نشده می گفته و این که رحمش یه چسبندگی خاصی داره که با چند جلسه تحت درمان قرار گرفتن مشکلش حل میشه . و همیشه هم به من سفارش می کرد که مراقب باشم که با کی دوست میشم و دخترای این دوره و زمونه همه یا بیشتراشون شیطونن و گذشت اون زمانی که اونا خیلی دنبال پاکی و نجابت بودن و وقتی به یکی می گفتن دوستت داریم تا آخر خط دنبالش می رفتن . حالا می بینی یکی تو بغل یکی خوابیده داره کیفشو می کنه از اون ور داره به یکی دیگه زنگ می زنه میگه عزیزم عشق من دوستت دارم . کی میای خواستگاری ؟/؟هرچند همشون این جوری نیستن . منم بهش می گفتم زن داداش کوتا ازدواج ؟/؟.ویه شوخی هم باهاش می کردم و می گفتم مگه من مثل داداشم دیوونه ام واونم گونه هامو نشگون می گرفت و تنبیهم می کرد . در هر حال اون شب پریسا به موبایلم زنگ زد . خیلی ناراحت وگرفته بود . از صبح تا اون لحظه که ساعت ده شب بود تنها بودم . همه رفته بودند به یک مهمونی خونوادگی . منو طبق معمول نبرده بودند . این چه مهمونی بود که هر سه ماه در میون یه روز اونم تو خونه بابابزرگ برگزار می شد وفقط اونایی که ازدواج کرده بودند می رفتند . البته تعجب می کردم تازگیها که پسرعموم ازم بزرگتر بود وهنوز ازدواجم نکرده بود می رفت به این مهمونی . من حوصله این جور دعوتیها رو نداشتم . هر وقت خونه رو خالی گیر می آوردم یکی از دوست دختر هامو می آوردم و ترتیبشو می دادم یا اگرم کسی در دسترس نبود یه جنده ای می آوردم وحالشو می بردم . مطمئن بودم که وقتی که اونا رفتن به همچه مهمونی تا دوازده ساعت بعدش بر نمی گردن . این مهمونیها بیشترش از صبح تا غروب بود . گاهی وقتا تو فصل گرما از شب تا صبح هم بر گزار می شد . بگذریم مامان اینا هم در همین لحظه رسیدند . آرمیلا خواهر بزرگم که پنج سال ازم بزرگتر بود و اونم تو بوتیک داداش کار می کرد به همراه شوهرش فرنوش یه سری به ما زدند و رفتن خونه شون . داداش آرین هم ظاهرا رفته بود فرودگاه تا از همون طرف بره تایلند و یه سری جنس با خودش بیاره . مامان الیا و بابا آزاد منم که خیلی خوشگذرون و آزاد بود هردوشون هم سن بودن و 45 سال سنشون بود . بابا هم واسه خودش یه سوپر مارکت بزرگ داشت که فقط ده دوازده تا شاگرد توش بودند . هر وقت از مهمونی بر می گشتن خیلی بشاش و پر نشاط بودن . چند بار ازشون راجع به این دعوتیها پرسیدم و می گفتند پسر ! این جلسه قرض الحسنه های خانوادگیه با این پولهای کلانی که هر ماه میذاریم به حساب دفترچه که به دردت نمی خوره سرت به کار خودت باشه . خونه و زندگی که تشکیل دادی خودت میای تو جریان .-پس بابا پسر عمو آرمین چرا اومده تو جلسه -خب یه سری مسائل بانکیه که سن اگه از هیجده بیشتر شه موردی نداره . نفهمیدم بابا منظورش چیه -پس منم هیجده سالم شد می تونم بیام ؟/؟-پسر چقدر تو حرف می زنی من خودم به حسابت پول می ریزم و نماینده تو میشم . تو برو فکر درس و دانشگاهت باش . دیگه زیاد اونو تحت فشار قرار ندادم و رفتم طرف خونه داداشم که اونم مثل خونه ما یه خونه ویلایی بزرگ قبل از میدون اصلی تجریش بود و فاصله زیادی هم با هم نداشتیم . پریسا به محض این که منو دید خودشو انداخت تو بغل من و های های زد زیر گریه . اون داشت گریه می کرد ومنم به جای این که دلم برای زن داداش خوشگله و ناز تپلم بسوزه از بوی تنش و اون بلوز تنگش و سینه های برجسته اش که به سینه هام چسبیده بود وسوسه شده بودم . دلم می خواست دستمو بندازم دور کمرش و بغلش کنم . روم نمی شد ولی وقتی که دیدم اون این کارو کرد و دستاشو دور کمرم حلقه زد منم خجالتو گذاشتم کنار دستامو دور کمرش قرار دادم واز این وضعیت استفاده یا همون سوءاستفاده کردم . اوخ کیرم شق شده بود وبرجستگی اون به شلوار و وسط پاش همون جایی که کوسش همونی که نازشو بخورم قرار داشت فشار می آورد -پریسا بگو چی شده داداش سرش بلایی اومده ؟/؟چرا صورتت کبود شده ؟/؟چرا بازوهای خوشگلت زخمی شده ؟/؟-نمی دونم به من بگو شما مردا همش همین جوری هستین ؟/؟هرکاری که دوست دارین می کنین و اون وقت توقع ندارین دوست دخترتون یا زنتون اون کارو انجام بدن ؟/؟دنیا رو واسه خودتون می خواین ؟/؟-چی شده زن داداش . امروز انگار از دنده چپ پا شدی ؟/؟مثل این که این مهمونی بهت نساخته -نمیدونم چی بگم مهمونی که بهم ساخته ولی این داداشت باهام نساخته ... درست توضیح بده ببینم چی شده ؟/؟-نمیدونم من قسم خوردم که در این مورد حرفی نزنم . یه قانون فراماسونری بین اعضای فامیل برقرار شده ولی اگه کسی از یکی از بندهای این قانون وقطعنامه تخطی کنه و قانونو اجرا نکنه طرف می تونه یه خورده از مقررات رو با حفظ این که به خونواده آسیبی نرسونه بیان کنه ولی در کل خلافه چون تشخیص این مسئله به عهده رئیس مجلسه -پریسا من اصلا نمی فهمم چی داری میگی ؟مجلس قانون گذاری خودمونو میگی ؟/؟-تو چی میگی بابا . مجلس خونوادگی رو میگم . اول ازت یه چیزی می پرسم . اگه یه وقتی داداشت به من خیانت کنه و من هم بخوام همون کارو انجام بدم به نظرت کار اشتباهیه ؟/؟کار به جایی رسیده بود که دوست داشتم اون لحظه پریسا رو لختش کنم و با تمام وجودم تنشو لیس بزنم و بعد هم بذارم تو کوسش . و تو همون کوسی که فعلا نطفه رو بند نمی کنه آبمو خالی کنم . جووووون چه کیفی می داد . تو دلم گفتم پریسا اگه تمام دنیا تو رو گاییده باشن من یکی بازم میخوامت . بازم واسه من یکی تو تازه ای . تو کفاف منو میدی . کون لق داداش کرده . کوس خوار این صمیمیتی که این چند ماهه با هم داشتیم . صمیمیت و مردانگی و اعتماد کیلویی چند ؟/؟کیر من و کوس تو زن داداش تپل و شیرین تر از عسل منو عشق است . با خودم گفتم بهتره یه خورده مخشو کار بگیرم و تو کوس شر گویی های اون شریکش بشم و مثلا بگم چقدر فهمیده اجتماعی و منطقی هستم و خودمو تو دلش جا کنم .-عزیزم زن داداش خوشگل و نازم اگه یه وقتی همچه موردی پیش بیاد من بهت حق میدم که هر کاری که دوست داری بکنی اصلا من خودم از تو حمایت می کنم . یه مرد نباید این قدر خود خواه باشه . اصلا یک انسان نباید فقط به فکر خودش باشه . یه عبارتی هست که میگه آن چه که بر خود نمی پسندی به دیگران مپسند -آریا تو خیلی فهمیده ای . کلاس تو خیلی بالاتر از کلاس آرینه . اون اصلا امروزی فکر نمی کنه ولی تو خودتو خیلی خوب با شرایط وفق میدی . کاش اون اخلاق تو رو داشت . اون وقت راحت تر می تونستم باهاش به تفاهم برسم -عیبی نداره حالا خودتو این قدر ناراحت نکن تعریف کن ببینم چی شده ؟/؟-قول میدی به کسی چیزی نگی ؟/؟-پریسا جونم تو که می دونی من چقدر خاطر تو رو میخوام وچقدر دوستت دارم . به جون تو که واسم از همه دنیا عزیز تری وخیلی تو و خاطرتو میخوام ومیخوام دنیا نباشه اگه تو نباشی به کسی چیزی نمیگم . این حرفا رو که می زدم چشای پریسا از خوشحالی و رضایت برق می زد . حس کردم این داداش شیطون من بهش خیانت کرده اونم طاقت نیاورده وواسه تلافی رفته به یکی دیگه کوس داده و داداش آرین هم اونو کتک زده دیگه چیزی نمونده بود که پریسا واسم تعریف کنه . دوست داشتم در همین وضعیت اونو بخوابونم و بکنمش ولی همین جوری که نمی شد . اول باید داستانو واسم تعریف می کرد و به اصطلاح یه مجوز رسمی صادر می شد و بعد ترتیبشو می دادم . ناسلامتی حالا من واسش یه جنتلمن بودم .-چند وقت پیش یه روز مادر بزرگ پریوش جون واسم زنگ زد و گفت قراره یه جلسه زنانه خانوادگی از همین اعضای در جه یک و عروسا بر گزار بشه و از منم دعوت کردن که تو جلسه اشون باشم . این اولین باری بود که در یک جلسه و به این صورت می خواستم با اونا باشم . تو این مهمونی همه با هم خیلی خودمونی و صمیمانه بر خورد می کردند و از یه مهمونی عمومی خانوادگی که قرار بود دو هفته دیگه یعنی امروز برقرار بشه هیجان زده بودند . مادر بزرگ ورود منو به فامیل و این جور جلسات خیر مقدم گقت . گفت دخترم تو خودت خوب میدونی که آدم باید تو این دوره زمونه خوش بگذرونه وغمی به دلش راه نده . زندگی رو بر خودش سخت نگیره . خانواده ما از این نظر که در میان همه خانواده های این منطقه وشاید بگم کل تهرون تکه شکی نیست . با توجه به این که آمار طلاق بالا رفته ولی آنچنان تفاهم و همبستگی بین ما وجود داره که روز به روز این پیوستگی و تفاهم بین خونواده ها و زن و مرد و برادر و خواهر و مادر و پسر بیشتر میشه . ما این فاصله ها رو با حفظ حرمت شکستیم . به زن جماعت اهمیت دادیم وخوشگذرونی رو فقط مختص مرد نکردیم تا این جوری زنم حس کنه که واسه خودش کسیه .. خلاصه کلام پریسا جون این خانوما رو که می بینی همه عضون یعنی عضو یه مجلسی هستند از خودمون که از اعضای درجه یک و عروسا و دامادا تشکیل شده فعلا صد نفر عضویم پنجاه تا مرد پنجاه تا زن . یه سکس خانوادگی دوازده ساعته هست . هر کی دوست داشته باشه می تونه خودشو به هرکی بچسبونه و با هم حال کنن . زن و شوهر و پسر و برادر و خواهر و دختر عمو و پسر عمو .... همه و همه همدیگه رو تو این مراسم لخت لخت می بینن و سکس در یه فضای باز و عمومی انجام میشه . حالا یکی اگه دوست داره میخواد بره یه گوشه ای صاحب اختیاره ولی با این جمعیت و فضا ما پنجاه تا اتاق نداریم که هر کی بخواد خودشو قایم کنه . در این فضای صمیمانه ممکنه پسر مادرشو بکنه یا خواهر خودشو در اختیار برادرش بذاره . نه اعتراضی هست نه شکایتی . همه و همه می تونن خوش باشن . هزینه این مهمونی هم به عهده شوهر عزیزم آزاد خان ، بزرگ خاندان وسوپر میلیاردر فامیله . وقبلا اول هر فصلی یعنی اولین روز هر فصل این برنامه بر قرار بود که به خاطر استقبال شدید وتقاضاهای مکرر علاقمندان سه برابرش کردیم و اول هر ماه این مراسمو برگزار می کنیم . پریسا جان این قطعنامه ماست بگیر بخونش اگه دوست داری تو هم وارد گروه عمومی بشی امضاش کن و بیا .. آره آریا جونم من خیلی به هیجان اومدم . عاشق تنوع بودم . وقتی دیدم همه دارن از این کارا می کنن منم مایل شدم برم تو گروه . شوق و ذوق عجیبی داشتم -عزیز جون فقط یه سوال داشتم آرین هم تو این جلسه و برنامه سکس خانوادگی شرکت داره ؟/؟-آره دخترم اون که اول از همه اینجا حاضره و از همه هم فعال تره تا کیرشو تو کوس و کون هر پنجاه تا زن فرو نکنه ول کن معامله نیست . هر چی بهش میگم پسر مواظب خودت باش بالاخره دیسک کمر می گیری گوشش به این حرفا بدهکار نیست .. ادامه دارد... ایرانی

حرف , حرف بابا 10


عزیزم تو که بازم این حرفو تکرار کردی .چند بار باید بهت بگم درست نیست که یک پدر با دخترش همچه کاری بکنه . هر چند من دلشو ندارم که تو رو شوهر بدم ولی تو مگه نمی خوای یه روزی از دواج کنی ؟/؟-ناچ ... نهنمی خوام . من فقط می خوام پیش تو بمونم و پیش کیر تو .. تو باید منو خانوم کنی -دیوونه نشو شیدا . چتهامشب تو خودت خانمی دیگه -از اون خانوما که کیر راحت میره تو کوسش ؟/؟باید به من قول بدی -من قول الکی نمیدم . حالا ببینیم چی میشه -بابایی تو هم که همش وعده سر خرمن میدی -چیه دوست داری حتما همین امشب بیام پاره ات کنم ؟/؟-اگه می کردی بابایی که خیلی خوب می شد .-دختر تو چقدر پررویی -بابا از این حرفا نزن که من ناراحت میشم . هر چی باشم دختر توام . تو که خودت داری دختر خودتو می کنی که . حالا بیا به من یاد بده چطور عبادت کنم .-دیوونه شیدا خوشگله من . راستی راستی که من شیدای توام . پدر جونم سرشو گذاشت لای پام و همش می ترسیدم خون راه بیفته و بدش بیاد -بابا جونم خوشم میاد می ترسم یه وقتی تو بدت بیاد . الان اگه خون بریزه چی میشه . طوری با ناز و عشوه خودمو واسه بابام لوس می کردم که کیرش یهو پرید جلو و تا حد آخرش رسید . انگشتشو یه دو سانتی فرو کرد تو کونم و گفت دختر عزیزم با این جبران می کنه دیگه -بابا بیا یه کاری بکنیم که به دو کار بیارزه -چه کاری -پدر گلم منو کله معلقی کن پاهام هوا و سرم زمین باشه . تو بر عکس من باش کیرتو فرو کن تو دهنم و دهنتم بذار رو کوسم . نمی دونی چه حالی میده .-عزیز دل بابا نازخوشگل من . فدات شم بابا برات بمیره . گردن دختر کوچولوی خوشگل من درد می گیره -بابا تو چرا هر چی من میگم اولش یه نه میاری . مگه نمیخوای واسه امروز بهم جایزه بدی ؟/؟من که نمی خوام خودکشی کنم و به من بد بگذره . یالله زود باش . بابای دختر ذلیل من بازم اون کاری رو که خواستم انجام داد . راست می گفت یه خورده گردنم درد می گرفت ولی خیلی با کیرش حال می کردم . بابا دو تا پاهامو انداخت رو شونه هاش و کونمم همراه با پاهام سوار شونه هاش شد و طوری کوسمو می خورد که می خواستم جیغ بکشم . سر منو هم صاف تر کرده به حالتی در آورده بود که گردنم خیلی کمتر درد می گرفت -جووووون شیدا چه حالی میده . کیر بابایی مزه داره ؟/؟جووووون من که با کوس دختر نانازم حال می کنم . کیر بابایی چطوره .. کیر درشت بابا تو دهنم گیر کرده بود و اونم مدام ازم سوال می کرد . سرمو در همون وضعیت تکون می دادم که یعنی آره مزه داره و خیلی حال می ده -شیدا جون بیا حالتمونو عوض کنیم . آبم میخواد بیاد بریزه تو دهنت .. کیرشو کشید بیرونو دهنشم از روی کوسم بر داشت .-بابا کوس من حالتو بهم می زنه ؟/؟-عزیزم چرا بیخود به دل می گیری بابا فدای کوست شه . کوستو با خونش می خورم . منو رو زمین درازم کرد و سرشو گذاشت لای پام و این بار با یه سرعت باور نکردنی میک زدنو شروع کرد . حس می کردم که یه خونهای خفیفی هم از کوسم در حال بیرون ریختنه ولی دیگه حرف نمی زدم و چیزی نمی گفتم . خسته شده بودم از بس تعارف کرده بودم . خوشمم میومد بابا در هر شرایطی کوسمو لیس بزنه . اونو همیشه خوشبو و تمیز نگهش می داشتم -بابا بابا جونم تنم بیحس شده. به من بگو بابا کوسم الان زیاد مونداره . دوست داری همینو بگیرم . پدر جوابی نداد . نمی خواست در حال دادن به من وقفه ای بیفته . یه لحظه از روی هوس جیغم رفت آسمون . بابا همون اول جیع دستشو گذاشت رو دهنم و با یه دست دیگه اش منو به زمین فشار داد و هر چی به خودم فشار می آوردم نمی تونستم در برم . پوست تنم داشت می ترکید . پنجه های کوچیکمو فرو کرده بودم تو تن بابا . اون همچنان به کوس خوری خودش ادامه می داد و من از لذت در حال تر کیدن بودم . هیچوقت همچین حالتی به من دست نداده بود . همیشه وقتی در لذت بردن و کیف کردن به اوج می رسیدم فکر می کردم که این بهترین حالتش بوده ولی اون شب از هر بهترینی که تا اون موفع داشتم بهترین بود . طوری شدم که فکر می کردم دارم جیش می زنم . سختم بود . خون بود یا آب یا یه جریان دیگه ای یهو داغ داغ شدم و افتادم تو سرازیری . خوابم گرفته بود . بابا سرشو طوری که سنگینی خودشو رو من نندازه گذاشت رو سینه هام و شروع کرد به خوردن اونا . بعد از یه سکس داغ این حرکت اون خیلی بهم چسبید و بیشتر از همه وقتی بود که لبای کوس خورده اشو گذاشت رو لبای من . با این که لذت می بردم ولی از بوی خون که با ادکلن تر کیب شده بود داشتم خفه می شدم . بیچاره بابا خون کوس منو میک می زد و جیک نمی زد . سریع پاشدم و گفتم بابا جونم فدات شم خسته نباشی . شیدا جون فدای بابا جونش شه . قمبل کردم و گفتم کیر خوشگل و با حالتو تا اونجایی که می تونی و دوست داری فرو کن تو کونم و حال کن .-شیدا خانوم من دلم نمیاد دردو تحمل کنی هر جا دردت اومد بگو -بابایی امشب دیگه باید رکورد بزنی -دو تا قاچ کونمو به پهلو ها باز کرد و کیر خودشو سوراخ کونمو طبق معمول چرب کرد و خیلی آروم گذاشت تو کونم . منکه هنوز سر مست از یک سکس با حال بودم از کون دادن خودمم لذت می بردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

یک عروس هزار داماد 11


اون به دنبالم راه افتاد و می خواست هر طوری که شده به چنگم بیاره و من این جوری داشتم باهاش حال می کردم و حال می دادم . می دونستم که آخرش جز تسلیم شدن چیز دیگه ای نیست و اونم می دونست که من این جوری بیشتر حال می کنم و واسه همین به دنبالم می دوید . می خواست بهم بگه که واسم هر کاری می کنه . -کجا میری شکوه با این لباس خوابت دلمو بردی دلم میخواد خون عشق و هوسم بریزه رو اون لباس خواب خوشرنگت و سرخ ترش کنه تا بفهمی که چقدر هوس تو رو دارم .عاشقتم شکوه .. تو دلم گفتم کوس شر نگو تو الان عاشق اینی که کیرتو فرو کنی تو کوسم و حالشو ببری و بری . یه عاشق داشتم به نام کامران که تا قیامت نمی تونم ببینمش . حالا با این جهنمی هم که می دونم قسمت من میشه فکر نمی کنم تو اون دنیا هم بتونم بهش برسم . بالاخره شکارم کرد . خودمم می خواستم که به دام بیفتم . -بذار ببوسمت . لباس نازک و بدن نماتو غرق بوسه کنم . سراسر هوس و هیجانه . خودتم سراسر عشق و آتیشی .-آره عزیزم بپا که نسوزی اون وقت چه طوری میخوای خنکم کنی جیگر -جیگرتو بخورم شکوه -پس معطل چی هستی بیا بخورش . الان سرخ و زغالی میشه و از دهن  میفته . اینا رو که می گفتم شهوتش دم به دم بیشتر می شد و منو بغلم کرد و دوباره برد انداخت روتخت . لباس خوابمو با دستاش می مالید و سرشو گذاشته بود رو کمرم بعد که لباسو داد این بار زبونشو کشید رو کونم . شورت نازک منو خواست که در بیاره . پاهامو به هم جفت کردم و نذاشتم . میخواستم بازم اذیتش کنم و حالشو بگیرم و بیشتر آتیشش بزنم و از این که دارم می سوزونمش کیف کنم ولی اون دیگه از خود بیخود شده بود . با صدایی لرزون و ملتمسانه بهم می گفت شکوه خوشگلم عزیزم ببین لاپاتو باز کن خودت گفتی که جیگرت داره آتیش می گیره و من باید زودتر بخورمش . ببین شکوه من اگه بسوزم چه جوری میخوام خنکت کنم . شروع کردم به خوندن این ترانه شهید فریدون  فرخزاد .. چون که مهمون منی درو وا نمی کنم مونس جون منی درو وا نمی کنم .. نه درو وا نمی کنم .. من درو وا نمی کنم .. -پس حالا که این طور شد بگیر . همچین دو طرف کونمو به پهلوها باز کرد که نزدیک بود جر بخورم بدون این که شورتمو از پام در آره یه خورده از پهلو پایین کشید و زبونشو گذاشت رو کوسم و این جوری خواست که بهم یه حالی داده باشه و راستی راستی داشتم از حال می رفتم -نه    مااااهاااان زوده . زوده جیگرمو بخوری .. کوسسسسم میگه زوده -ببین کوسسسست داره گریه می کنه میگه اشکاشو پاک کنم و بعد زودتر تر تیبشو بدم چی رو زوده . ازت گله داره . میگه از دست صاحبم خسته شدم . دیوونم کرده . دیگه سست شده بودم . گذاشتم هر کاری که دوست داره باهام بکنه و هر جوری که راحته ازم کام و کام دل بگیره . شورتمو کشید پایین تر و کونمو با دندوناش خیلی آروم گاز می گرفت و با این کارش منو در اوج هوس نگه می داشت و من هر لحظه منتظر بودم که در لحظه بعد چه بلایی می خواد سرم بیاره و چه جوری میخواد با هام حال کنه . -دوستت دارم دوستت دارم شکوه . خیلی با حالی خیلی نازی . جیگر با حالی داری می میرم واسه کوست . از هرچی دوستت دارم گفتن ها دیگه بدم اومده بود . بازم منو به یاد عشقم مینداخت . فقط اون بود که می تونست دوستم داشته باشه . فقط کامران از دست رفته ام بود که منو به خاطر هوس نمی خواست و حتی گاهی من که دلم میخواست اون دلش نمیومد که عشق پاک ما رو با هوس آلوده کنه . ولی دوباره فکرشو در اون لحظات از سرم بیرون کردم تا لذت هوس همرا ه با لذت انتقام بهم بچسبه و حال بده . . شونه ها و کمرمو غرق بوسه کرده بود . شورت و سوتین منو هم کامل در آورد و انداخت یه گوشه ای . حالا دیگه تشنه کیر بودم و اونم امونم نداد و کیرشو کرد تو کوسم . من دمر کرده بودم و اون خودشو انداخته بود رو پشتم . -یه خورده خودتو سبک کن .می ترسم واسه بچه بد باشه . همین کارو کرد . یه خورده خودمو جلوتر کشیدم و دستمو رسوندم به میله های تخت و کمرمو بالا تر آورده و قمبل کردم که اون بیاد پشت من و این جوری منو بگاد تا فشار برم وارد نیاد و اونم با نگه داشتن دو تا قاچای کونم کیرشو فرو می کرد تو کوس خیس و داغم و جای شکرشم باقی بود که دچار زود انزالی نشده بود و اون جوری که دوست داشتم سیر سیر داشت منو می گایید و می دونستم که می تونه منو به سیری برسونه .  -ماهان بزن کییییرتو بززززن تو کوسسسسم از انگشتتم کمک بگیر  -شکوه همون کیر واسه کوست بسه . انگشتم فعلا مال سوراخ کونته . اونجا رو هم تو نوبت میذارم -نه نه کون درد داره . درد داره . نمی تونم . -حرفشو نزن . اگه کوسو گاییدی باید کونم بکنی . اگه تنهایی بخوای کوسو بکنی و کونو فراموش کنی این جوری ثوابش قبول نیست . -به شرطی که این یکی رو خوب ثواب کنی -تاحالا چه طور بوده ؟/؟ -عالی عالی خیلی عالی -از این عالی ترش هم می کنم . راست هم می گفت . وقتی کیرش تو کوسم بود حس می کردم سه چهار کیلو وزنم اضافه شده و وقتی که می کشید بیرون فکر می کردم که کلفت ترین بادمجونی رو که تا حالا تو عمرم دیدم از کوسم کشیده بیرون ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی