۱۳۹۱ شهریور ۱۷, جمعه

هوس یا عشق 2

افتاده بودم دیوانه وار هر جای بدن امیر را که به لبهایم میرسید می بوسیدم.با زبانم نوک سینه هایش را میمکیدم.سرم را بر روی سینه اش گذاشته با موهایش بازی میکردم. کیرش را به زحمت در دهانم جای داده و برایش ماهرانه ساک میزدم.مثل همون صحنه هایی که توی فیلم دو ساعت قبل دیده بودم.راستش تا حالا اینجوری برای کیوانم ساک نزده بودم.حالا این امیر بود که چشمهاشو بسته و ناله هاش به آسمون رفته بود.کیرش را از دهان خارج کرده در حالیکه طاقباز بر روی زمین دراز کشیده بود مانند سواری که بر اسبش سوار میشود سوار کیررررررررش شده و تا آنجاییکه میشد کوووووووس پر رو و بی حیایم را مانند آدمیکه از سرسره پایین میاد بطرف انتهای کیرش فرستادم و اینک این من بودم که او را میکردم.آه ه ه ه ه.در هر ضربه قاچهای کونم به دو ران امیر برخورد میکرد که بی اندازه حشری ترم مینمود.لبانم را به لبان امیر رسانده و معلوم نبود که آن را می بوسم یا می جوم.امیر هم بیکار ننشسته مدام با دستاش کمر و باسنمو ماساژ میداد و موجب میشد که هر لحظه در آسمان هوس اوج بیشتری بگیرم. حسابی شیر شده بودم آن شراره سرکش یکساعت قبل نبودم یک شیر رام بودم اما فعال و آتشین.آری من شراره آتشین بودم دیگر به امیر پز داده و میگفتم ببین من هم میتونم فکر نکن ازم برنمیاد.ـ میدونم که میتونی واسه همینه که دیووووووونه وار عاشقتم و دوستت دارم.حرفش را قطع کرده و گفتم همین یک بار برای هفت پشتم بسه.نمیخوام بیشتر از این پیش وجدانم شرمنده بشم.من شوهر دارم.- یعنی تو مشتری کیر من نشدی؟؟/؟؟- نه خودتو نگیر محاله من دیگه به کیوان عزیزم خیانت بکنم.دیگر حرفی نزد و منم بکارم ادامه دادم.میدانستم بزور جلوی خودش را میگیرد تا آبش را خالی نکند.کاندوم هم که بر سر کیرش نبود.راستش اولین روز پاکی من بود و میدانستم که حامله نمیشوم.حرکت آب گرمی را داخل شکمم احساس کردم.با صدایی لرزان گفتم نترس آبتو همین تو خالی کن به من.دو ثانیه بعد مثل فواره و با جهش بسیار و سر بالایی آبش را در کوس تشنه ام خالی کرد.اوووووووف.اما صد افسوس که جام کسم نتوانست همه آن آب را سر بکشد.نیمی از آن برگشت کرده بر روی بدن و پاهای امیر ریخت و کمی هم نصیب زمین تشنه شد.چند دقیقه ای روی یکدیگر آرام گرفته دوباره قسمش دادم که از این بابت به کسی چیزی نگوید.خود را مرتب کرده و به دستور من بر روی صندلیهایی که در گوشه اتاق بود نشسته و یکی از جزوه های درسی خود را که بر روی میز کنار صندلیها قرار داشت باز کرده و مثلا مشغول درس خواندن شدیم.ده دقیقه ای به همین حال گذشت و من معترضانه شیوا را صدا زده و از او خواستم که بس کنه کار دارم میخوام برم.شیوا وارد اتاق شد.امیر هم به بهانه دستشویی از اتاق بیرون رفت و من همش دل دل میکردم که مبادا از این موضوع چیزی به افشین بگوید.- خب خانوم خانوما خوش گذشت؟؟/؟؟ دیدی آدم همش نمیتونه یه جور غذا بخوره ؟/؟ دیدی اینجوری کوس دادن چه حالی میده ؟؟/؟؟ دختر 19 ساله چنان صحبت میکرد که انگاری بیست ساله شوهر داری کرده.- خودت دیدی که ما داشتیم درس می خوندیم.- الان بیشتر از یکساعته که در اتاق قفله آدم عاقل توی اتاق قفل شده درس میخونه ؟/؟ مگه شما داشتین فیلم سوپر ایرونی میدیدین که زن قهرمان داستانش هی میگفت کیر بده کیر کلفتتو محکم بزن تو کوسم ؟؟/؟؟.تازه توی این اتاق نه ویدیو هست نه دی وی دی و نه فیلم پیش قاضی و معلق بازی ؟؟/؟؟ رنگم مثل گچ سفید شده بود.- افشینم این حرفها رو شنیده ؟/؟- نگران نباش از خودمونه اتفاقا حرفهای تو دوباره ما رو به هوس انداخت و باعث شد یک دست دیگه هم همدیگه رو بکنیم واااااااااییییی نمیدونی چه لذتی داره وقتی کیر تا آخر کوس میره.جووووووووون.- شیوا مگه تو دختر نیستی؟؟/؟؟- دختر کجا بود ؟/؟ الان دیگه این از عقب موندگیه که به بهانه حفظ بکارت نخوای حال کنی فوقش بعدا گیر یه خونواده که افتادی پرده تو یه روزه میدوزی خیلی راحت تر از پرده اتاقها دوخته میشه.در هر حال مرا با ماشین امیر به خانه ام رساندند.خسته و کوفته طاقباز بر روی تخت دراز کشیدم.ساعت 7 غروب بود مثل آدمیکه عزیزشو از دست داده باشه و همه از دم قبرستون تا خونه همراهیش کرده و بعد به امان خدا ولش کردن من چنین حالتی داشتم.کمرم سبک شده کیف سکس در تمام بدنم باقی بود و یواش یواش وجدانم از خواب گران بیدار میشد.چه طوری تو روی کیوان نگاه کنم و بگم که دوستش دارم ؟؟/؟؟ خیانت دروغ حقه بازی لعنت به تو شیوا.نه اون بیچاره که گناهی نداره من آدم آشغالی بودم که 6 ساعت تحمل نکردم.به عکس عروسی دو نفره روی دیوار نگاه میکردم.یک ماه هم نشده.آخه نونت نبود آبت نبود اینقدر مفت خودتو باختی ؟/؟ مثل آدمهای کیر ندیده تمام جسمتو در اختیار امیر گذاشتی طوریکه طرف همچین پر رو شده که آخر کار میگفت حیف شد که دیگه بمن وقت نمیدی انشاا..ایندفعه کونتم میکنم وااااااااییییی معلومه از اون سوراخهای تکه.احمق فکر کرده دوباره هم میتونه منو به چنگش بیاره.کمی گریه ام گرفته بود.زندگی بدون یکرنگی برایم ارزشی نداشت حقیقت را هم که نمیتوانستم بگویم بار دیگر به حمام رفتم پس از آماده کردن شام مجددا بروی تخت دراز کشیده و به بلایی که بر سرم آمده بود می اندیشیدم.آری من خوشبختی خود را زیر سوال برده بودم.پرواز اندیشه ها مرا بجایی نمیرساند.پلکهایم را بروی هم نهاده و تصمیم گرفتم برای دقایقی هم که شده به چیزی نیندیشم.کیوان ساعت هشت و نیم به خانه آمد.خیلی خوشحال و ذوق زده بود.دلش برای کوس تنگ شده بود.راستش من هوس زیادی نداشتم.هر چه بود بعدازظهر فروکش کرده خیلی هم عصبی بودم.تا چند دقیقه ای سعی میکردم نگام به نگاه کیوان نیفته.احساس شرم و گناه میکردم.- چت شده شراره حالت خوب نیست؟؟/؟؟ نه این یه هفته پریود و خونریزی حسابی حالمو گرفته ضعیفم کرده.- امشب حسابی حالتو جا میارم.برای اینکه مشکوک نشه یه خورده باهاش گرم گرفته شوخی کردم و خندیدم و خود را سر حال نشون دادم.چقدر بدم میومد از اینکه مجبور بودم تا این حد فیلم بازی کنم.بیچاره کیوان اینقدر تشنه سکس بود که شامشو سیر نخورد و میگفت که اینجوری راحت تر میشه فعالیت کرد.بعد از شام سریع لخت شدیم.- اووووووف شراره نمیدونی که من چقدر تازه از حموم اومده تو رو دوست دارم - جور دیگه شو دوست نداری؟؟/؟؟- چرا ولی این اندام بوی خاصی میده طراوت مخصوصی داره مرده رو بیدار میکنه وای بحال منکه الان چند روزه منتظرم.وقتی با لذت و هوس به بدنم دست میزد دوست داشتم زمین دهان باز کرده مرا ببلعد.عشق را در تمام وجودش احساس کردم و در همه وجود خودم اما دیگر نمیتوانستم ادعای عاشق بودن داشته باشم.حداقل بخودم نمیتوانستم دروغ بگویم ولی با همه اینها دوستش داشتم.شاید اگر به او علاقه ای نداشتم تا این حد عذاب نمیکشیدم.مثل خیلی از زنهای خیانتکار بیخیال دنیا اگه هر روز زیر یه کیر میخوابیدم بیشتر خوشحال میشدم.کمی با کوسم ور رفت و ترشحش را زیاد کرد.اما آن شور همیشگی در من نبود.با این همه لیسیدن و ور رفتن خیلی بیش از این انتظارش را داشتم با تمام وجود کوسم را می لیسید.دوست داشت ارضایم کند حتی اگر ساعتها هم طول میکشید.کمی خوشم میامد.هوسی شده بودم ولی نه آنگونه که به این سادگیها آبم بیاید.خسته و شرمنده و غمگین بودم.دوست داشتم زودتر این نمایش به پایان برسد.حداقل آنشب این آمادگی را نداشتم شاید فردا بهتر میشدم چشمانم را بستم الکی و راستکی آخ خ خ و اوخ خ خ میکردم.یک لا را چند لا حساب میکردم و به اصطلاح پیاز داغ ناله ها رو زیاد کرده بودم.کیوان کیف میکرد ناگهان فریاد کشیدم واااایییی اومدد.اومد.کیوااااااااااان اومد.خسته ات کردم؟؟/؟؟ گردنت درد گرفت؟/؟ اوخ جووووووون کمرم سبک شد اومد.در حالیکه همه اینها فریبی بیش نبود.بعد با شرمندگی کیر کیوان را در دست گرفته و شروع کردم به ساک زدن.مواظب بودم که دندانهایم اذیتش نکند.بیشتر با لب و زبان با پوست کیرش تماس داشتم به کلفتی کیر امیر نبود ولی من عاشقش بودم.صاحبش را دوست داشتم.روح و روان ما متعلق به یکدیگر بود.زبان و لبان را با حساسیت بیشتری در قسمت بالای کیر و یکی دو سانتیمتر مانده به سر آن به حرکت درمیاوردم میدانستم این نقطه اوج لذت مردان است.- شراره آبم توی دهنت خالی میشه.با دست اشاره ای زدم و متوجهش کردم مهم نیست بریز توش.بیچاره خیلی پیش خود حساب بود.با اینکه قبلا آبشو توی دهنم خالی کرده بود ولی همیشه برای دفعه بعد اجازه میگرفت.با اینکه آب و ترشحات منو میخورد با اشتها مخرج منو لیس میزد.اما توقع نداشت که من براش ساک بزنم یا آب کیرشو بخورم.کیوان دوست داشتنی من نمیدونی که شراره تو امروز چیکار کرده ؟/؟.اگه بدونی؟/؟ طاقت نیاورد و با فشار زیاد آبش را خالی کرد و من مثل عقده ای ها تا قطره آخر همه را فرو برده و گوشت تنم کردم.این حداقل کاری بود که میتوانستم انجام دهم دوباره شروع کردم به ساک زدن و ور رفتن با کیرش تا شق شود.چند دقیقه بعد بحالت سگی نشستم و او با کیرش گاییدنم را شروع کرد.آبش هم که خالی شده بود و تا حدودی مقاومت داشت.یک لحظه به یاد کیر کلفت و درازتر امیر افتادم که امروز هر کاری میخواست با من کرده بود.فوری فکر خود را بجایی دیگر معطوف داشته و بر خود لعنت فرستادم.کوسم چرب بود اما میدانستم هر کاری کنم آبم نمیاید.شاید اگر پیش وجدانم احساس شرم و گناه نمیکردم و مثل بعضی از زنهای شوهر دار و خیانتکار و جنده صفت بیخیال بودم میتوانستم باز هم لذت ببرم و راضی شوم.نمیدانم چرا نمیتوانستم بیخیال باشم ؟؟/؟؟.یعنی ممکنه به کیر کلفت عادت کرده باشم ؟/؟ فوری خود را بخاطر این فکر منفی نفرین کرده صدای ناله ها را شدیدتر کردم و بازهم فیلم بازی کرده گفتم واااااااییییییی ارضا شدم.کیوان هم با آنکه میدانست دو سه روز اول حامله نمیشوم ریسک نکرد و کیرش را بیرون آورده بر درز بالای باسنم کشید و آنرا با وسط دو قاچ کونم بازی داد و آبش را بر روی باسنم خالی کرد.پس از آن هر دو یکدیگر را در آغوش گرفته به خواب رفتیم.کیوان سریع خوابید و من کمی طولش دادم.فردا و روزهای بعدش کمی بهتر شده بودم ولی آن لذتی را که قبلا از سکس با کیوان داشتم در من ایجاد نمیشد.شاید احساس پستی میکردم و شاید هم طعم سکس قویتری را چشیده بودم ؟؟/؟؟.در هر حال نمیخواستم ان فاجعه تکرار شود.فاجعه ای که لحظات وقوعش برایم اوج لذت و هوس بود.فاجعه ای شیرین گناهی لذت بخش آرامشی قبل از طوفان که پس از پایان گناه درد و پشیمانی آن رهایم نمیکرد.خیلی خود نگه دار بودم تا کیوان متوجه تغییر وضعیتم نگردد.او روز به روز بمن نزدیکتر میشد و من برخلاف میلم احساس میکردم که از او دورتر میشوم.اینطور نمیخواستم اما من به عشقمان به رابطه پاکمان خیانت کرده بودم.مدام برایم هدیه میخرید.یکروز برایم گل می آورد یکروز دستبند آخرین مدل بمن کادو میداد.هفته ای حداقل دو شب شام بیرونم میبرد.اما از کلاس درس و رفتارم با امیر بگویم که نه تنها توجهی به او نداشتم بلکه در جواب سلامش فقط سر تکان میدادم.یکی از صبحهایی که کلاس نداشتم دیدم موبایلم زنگ میخورد شماره برایم آشنا نبود؟؟/؟؟ گوشی را برداشته پاسخ دادم.واااااااااای خدااااااااای من این دیوونه شماره منو از کجا پیدا کرده بود؟؟/؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر