با این که خیلی ناراحت بودم و دوست داشتم کله بابا رو
بکنم ولی نمی تونستم این صحنه رو ببینم . زود خودمو ازاین فضای لعنتی و چندش آور
دور کردم و رفتم رو تختم زار زار گریه کردم . نمی تونستم صحنه هایی رو که بابا
کیرشو گذاشته بود تو کوس مامان فراموش کنم . برای اولین بار بود که می دیدم کوس یه
حالت دایره ای پیدا کرده و کیر رفته داخلش . بابا چرا همش بهانه میاره و باهام از
این کارا نمی کنه . اون که همش میگه منو بیشتر از مامانم دوست داره . بابا بیشتر
وقتا کیرشو روی کون من از پایین به بالا می کشید . ولی وقتی که داشت بامامان ور می
رفت و یه کاری کرده بود که اصلا کیرش معلوم نشه . مامان خیلی خوشش میومد جیغ می زد
همش می گفت بکن بازم میخوام . چرا بابا همش ازم فاصله می گیره . اون روز از
ناراحتی ناهارمو نخوردم . کسی نفهمید چمه . فکر می کردند مریضم . شاممو هم نخوردم
. منو به زور بردند دکتر . دکتر گفت چیزیم نیست . یکی دو روز از این جریان گذشته
بود تا این که من و بابا تنها شدیم -شیدا تو چته چرا راستشو به من نمیگی . مگه
اشتباهی ازم سرزده . جریانو واسش تعریف کردم -عزیزم نمی دونم چه جوری واست توضیح
بدم اولا تو که کار درستی نکردی و اومدی و همه چی رو دیدی این کارها زشته یه دختر
خوب و نجیب و مودب از این کارا نمی کنه -بابا من حالا بی ادب شدم ؟/؟-نه دخترم کی
همچه حرفی زده . تو که عمدا این کارو نکردی سهوا جریان رو دیدی .دخترم مادرت بزرگه
. بالغه زن منه . یه سری وظابفی دارم که نسبت به اونه باید انجامش بدم . تو که
بزرگتر شی یه خورده رفتار منم نسبت به تو عوض میشه . متوجه این قسمت از حرفای بابا
نمی شدم که رفتارش عوض میشه یعنی چه . فقط همینو می دیدم که داره میاد طرف من و
میخواد بغلم کنه و باهام از اون کارا بکنه . چون دیدم کیرش از پشت پیژامه اش ورم کرده
اومده جلو شبیه به یه مثلث یا سه گوش شده بود . خودم مخصوصا دامنمو زدم بالا تا
دلشو ببرم . هنوز باهاش لج داشتم . جیگرم سوخت وقتی کیرشو تو کوس مامان دیده بودم
. آخه من بابا رو فقط براخودم می دونستم . می خواستم فقط از من خوشش بیاد . محتاج
من باشه . به وجود من افتخار کنه و این من باشم که این خواسته هاشو بر آورده می
کنم . بابا اومد طرف من دستشو گذاشت روکونم خواست شورتمو بکشه پایین از دستش
دررفتم و اومد منو گرفت دست و پا می زدم -نه نمیخوام مگه زوره -آره زوره دختره
لجباز حالا با من یکی بدو می کنی ؟/؟شورتمو به زور در آورد و سرشو گذاشت وسط کونمو
بوسیدنو شروع کرد ولی من همچنان لجاجت می کردم . کیرشو در آورد و گفت کوستو که
نمیشه کاریش کرد . تو هنوز یه دختر بچه ای . یه پرده ای داخل کوست در حال شکل
گیریه و بعد هم یه دوران زنانگی و عادت ماهانه داری که از یکی دو سال دیگه شروع
میشه . نمیشه فرو کرد تو کوست . اون پرده تا موقع ازدواجت نباید پاره شه وگرنه همه
میگن تو یه دختر بد و دست خورده ای . این یه رسمی بین ما ایرونیها و مسلموناست .
کونتم که تنگ تنگه و از اون سوراخای مگسی داری . آخه من چه طوری فرو کنم تو کونت
.-پس چطور تو سوراخ مامانی فرو می کنی ؟/؟اونو بیشتر دوست داری دیگه -چرا حالیت
نیست شیدا مگه مغز خر خوردی رفت و یه خورده روغن زیتون آورد و سوراخ کونمو باهاش
چرب کرد و سر کیرشم روغن مالید و کیر کلفتشو فشار داد به سر سوراخ کونم -آیییییی
بااااااابااااااادردم میاد دردم میاد . اشکم در اومده بود . بابا اون قدر کیرشو به
سوراخ کونم مالید تا چند میل و یه بیشتر سر کیرش رفت تو کونم که با یه حرکت ساده
اومد بیرون و دیگه هم نرفت تو کونم -همینو می خواستی شیدا تو چقدر عجولی . هر چی
بهت میگم که قبول نمی کنی . حالا بیا جوجوتو بخورم -جوجو مامان گنده هست اونو بخور
-من می خوام جوجو دخترمو بخورم . آبدارتر و خوشمزه تره . اگه نمی خوای بدیش دیگه
اصرار نمی کنم . منم دیگه نمیام طرفت و دیگه هم پیشت نمی خوابم . بازم ترس برم
داشته بود . انگار غم گاییده شدن مامان توسط بابا رو فراموش کرده بودم و از این غصه
ام می شد که دیگه به من توجهی نداشته باشه . پیرهنمو زدم بالا و گفتم بابایی می
خوای جوجومو بخوری بیا -حالا شدی دختر خوب . هم جوجوتو می خورم هم نازتو . اومد و
لباشو گذاشت رو سینه ام که از بچگیهاش خیلی بزرگتر شده بود . یه طرف سینه کوچولومو
درسته گذاشت تو دهنشو یه دفعه با دوتا لب بالا و پایینش می فرستادش به طرف بیرون و
دوباره میذاشت تو دهنش . همین کارو با اون یکی سینه ام انجام می داد . از این کارش
لذت می بردم -بابا منو بیشتر دوس داری یا مامانو -تو رو تو رو دختر خوشگلم -دروغ
میگی تو که همش شبا پیش اون می خوابی -بازم که شروع کردی شیدا . حالا تو بگو منو
بیشتر دوس داری یا مامانو -راستشو بگم تو رو تو که خودت خوب می دونی . ازت دلخورم
. می دونم منو دوست نداری -ناز نکن شیدا جون . کیرشو آورد طرف دهنم و گفت اگه
میخوای بیشتر دوستت داشته باشم . کمتر طرف مامانت برم تو هم باید بهم حال بدی .
منظورشو فهمیدم . یادم اومد که مامان هم کیرشو گذاشته بود تو دهنش و مثل یه بستنی
اونو می خورد . منم واسه این که از مامانم عقب نمونم این کارو واسش انجام دادم .
خب به خاطرم بود که مامانی چطور کیر بابا رو ساک می زنه . منم همین کارو با زبون کوچکم
انجام می دادم . کیر بابا رو می ذاشتم تو دهنم که حالا کمی بزرگتر شده بود . و
اونو تا اونجایی که تو دهنم جا می شد می فرستادمش بره . بابا چشاشو بسته بود .
بیحال شده بود حرف نمی زد . یهو از جا پرید مثل دیوونه ها شده بود یه دستشو دور
شکم و کمر من حلقه زد و منو آورد بالا و رو هوا نشوند روکیرش -شیدا شیدا تو کی می
خوای بزرگ شی . کی . ؟/؟من خودم باید دختریتو بگیرم . خودم باید شوهرت شم . تا
زنده هستم نمی ذارم دست هیچ مردی بهت برسه . تو باید عروس خودم بشی . تو حق منی .
اگه قبلا هم دوست داشتم شوهرت بدم حالا دیگه دوست ندارم .. خودم دخترت کردم و
خودمم ازت یه زن می سازم . سر در نمی آوردمبابایی چی میگه فقط یه خورده ترسیده
بودم . کیرشو دوباره گذاشته بود لای درزوسط کونم . این بار سر کیرشیه خورده بهم
فشار می آورد . فشاری که خیلی بیشتر از دفعات قبل بود و دردم می گرفت ولی واسه این
که بابا جونی خوشش بیاد و مامانو تحویل نگیره مجبور بودم بخورم و دم نکشم .. ادامه
دارد .. نویسنده ... ایرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر