۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

یک عروس هزار داماد 9


قیافه ها با اسامی رو قاطی کرده بودم . با چند تا زن دار و بی زن آشنا شده بودم . با یه تر فند هایی چند تا شماره تلفن از اونا رو به دست آورده بودم . دوست داشتم علی الحساب با یه مجرد حال کنم که همون شماره اولی رو که تماس گرفتم دیدم صدای یه پسر جوونی اومد . راستش نتونستم بفهمم که کدوم یکی از اونایی هستند که من باهاشون رقصیدم . برام فعلا زن دار یا بی زن بودنشون مهم بود . -ببخشید با خانومتون کار داشتم -عروس خانوم ! ما که زن نداریم . چی شد که یاد ما کردی . ولی خیلی بهمون خوش گذشت . تاحالا به هر مجلس عروسی که می رفتم این عروس خانوم خودشو خیلی می گرفت و به جای این که حال بده حال می گرفت . آدم که نباید این قدر فیس و افاده ای باشه -یعنی میگی من عروس بی بند و باری هستم که به هر کی که از راه می رسه حال میدم ؟/؟  -خواهش می کنم اصلا همچین منظوری نداشتم . می خواستم بگم که خیلی خاکی هستین . -من شماره شما رو اشتباهی گرفتم . راستش یه کامپیوتر گرفته بودم البته راه اندازی شده ولی می خواستم یه خورده با بر نامه هاش بیشتر آشنا شم نمی دونستم چیکار کنم و خواستم به یکی از دوستام زنگ بزنم که ظاهرا با شما تماس گرفتم -خب یه توفیقی شد که صدای گرمتونو بشنوم و یه تجدید خاطره ای هم بشه . درهر حال اگه کاری از دست من بر بیاد در خدمتگزاری حاضرم -خواهش می کنم شما سر ور ما هستید . -جدی میگم حاضرم بیام یه خورده از ریزه کاریها رو یادتون بدم . -پس یه دقیقه اجازه بدین ؟/؟ .. رفتم بر نامه های کاری فرشاد رو دیدم و متوجه شدم که فردا از صبح تا غروب خونه نمیاد و این بهترین موقعیتیه که من و اون تنها باشیم . بهش گفتم که فردا بیاد . جوون خیلی خوش تیپ و قوی بنیه و چهار شونه ای بود و اون شب با چشای هیزش داشت منو می خورد . یکی دوبار هم که موقع رقص دستاشو گذاشته بود دور کمرم یه خورده آورده بود پایین تر و یه نوازشهایی رو هم روی کون من داشت پیاده می کرد و با این که خوشم میومد ولی سریع خودمو کنار کشیدم تا کسی مشکوک نشه . اسمش بود ماهان . صورتی هم مثل ماه داشت . از اونایی که هر دختری رو به سوی خودش می کشوند . شایدم هم سن من بود . برام فرق نمی کرد چیکاره هست . فقط همینو می دونستم که میشه روش حساب کرد و ظاهرا یه نسبت دور هم با فرشاد داشت . درهر حال نباید پیشش کم می آوردم . باید تا می تونستم به خودم می رسیدم که هم به اون حال داده باشم و هم خودم یه حالی کرده باشم . . این فرشاد هم منو عصبی کرده بود . فردا صبح رسیده بود و دلم می خواست که این فرشاد خان ما زود تر از خونه در ره و من بتونم یه خورده بیشتر به خودم برسم . ما زنا خیلی وسواسی هستیم . دوست داریم تا نقطه آخرش خودمونو خوشگل و هوس انگیز کنیم . با این که کوسم مونداشت ولی بازم یه بار دیگه روش تیغ کشیدم . با شامپو بدن تنمو نرم تر از اونچه که بود کردم . قشنگ ترین لباس زیرمو که از دبی واسم آورده بودند و یه حالت لباس خواب خیلی فانتزی و کوتاه رو داشت تنم کرده بودم . نمی دونستم که چقدر باید لفتش بدم تا با این وضعیت رودر روی ماهان قرار بگیرم . نباید این قدر خودمو مفت هم می باختم که فکر کنه خیلی راحت منو به چنگ آورده . باید غرور و اعتماد به نفس خودمو واسه آینده هم حفظ می کردم . لبامو با یه روژسرخ براق بر جسته و هوس انگیزش کرده پشت چشامو هم با پیرهن قرمزی که تا سر زانوهام می رسیدهمرنگش کرده و گونه هامو هم با روژگونه سرخ ترش کردم . پیرهنمو هم از اون مدلای چسبونش پوشیدم و یه شورت و سوتین هم رنگ پیرهن هم اون زیر ردیفش کردم . نمی دونستم حالا لباس خواب فانتزی تن کردن کار اضافیه یا نه ولی می خواستم بیشتر اونو هیجان زده اش کنم تا با هوس بیشتری  طالبم باشه . این کارا رو وقتی کردم که شوهر جونم از خونه خارج شده بود . رفتم جلو آینه و یه نگاهی به بر جستگیهای باسنم انداختم . خودم که کلی کیف می کردم . مخصوصا از تماشای جفت قاچای کون در زیر پیرهن که در حال ترکیدن و ترکوندن بودند و از تماشای اون خط شورتی  که کاملا مشخص بود .  .. وقتی که ماهان اومد من با اون چهره آراسته و خوشبو ترین و هوس انگیز ترین عطرهایی که به خودم زدم به استقبالش رفتم . با یه شاخه گل و یه جعبه شیرینی اومد سراغم . مثل یه جنتلمن اومد بهم نزدیک شد و یه بوسه سریع از گونه هام برداشت که حس کردم صورتم داغ شده و اگه می خواست لبامو هم ببوسه حرفی نداشتم . یه پیرهن شیکی هم تنش کرده بود به رنگ جیگری که به تیپش خیلی میومد . دگمه هاشو تا وسط باز کرده بود طوری که تا زیر سینه هاش و موهای مردونه شو نشون می داد . می دونم با این کاراش می خواست دلمو ببره و موفق هم شده بود . واسش شربت آورده و از همون شیرینی که خودش آورده بود براش باز کردم . یه صحبتهای وقت تلف کنی و مجلس گرم کنی کردیم و رفتیم مثلا سر کامپیوتر . راستش من خودم تا حدودی به چم و خم کار آشنا بودم ولی حاضر بودم حتی به قیمت ناشی گری خودم یه کاری انجام بدم که یه استارتی برای شروع حال کردنمون زده باشم . ماوس رو بد تو دستم گرفته و مثلا می خواستم بگم که هنوز کار کردن با اونو وارد نیستم . هرچی هم که بهم می گفت ادا در آورده و خوب انجامش نمی دادم -ببخشید میشه یه جور دیگه عملی بهتون یاد بدم . یه عشوه ای کرده و گفتم صاحب اختیاری استاد . کف دستشو گذاشت رو پشت دستم که روی ماوس قرار داشت و دو دستی رانندگی رو شروع کردیم . من که فکرمی کردم فقط دستای اونه که داره ماوس رو حرکت میده . چون حس کردم یه برق گرفتگی خاصی در من به وجود اومده که نمی تونم خودمو تکون بدم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

۱ نظر:

  1. خانمهایی که هوس کیرکلفت و داغ میکنن تماس بگیرن
    ۰۹۳۷۲۱۵۶۵۷۹

    پاسخحذف