۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

بهناز 7


بعد از حرفها و تعارف معمول در حين راه پژمان كه كاملا محو بهناز شده بود سعي ميكرد از تو آيينه بيشتر بهناز و ورانداز كنه.تو دلش ميگفت چي ميشد همچين هلويي كاملا در اختيار اون بود.
بهناز كه متوجه نگاههاي پژمان شده بود سعي ميكرد خودشو بي توجه نشون بده اما در عين حال دوست داشت پژمان كه با 1 تبپ اسپرت اونروز علاوه بر خوشگلي با نمكم شده بود تمام نگاهشو صرف بهناز كنه و حاضر نبود اين توجهو با كسي ديگه تقسيم كنه . پژمانم كه همانطور كه گفته شده بود يد طولاني در بدست آوردن دل خانومها داشت سعي ميكرد خودشو به مهرناز بي توجه نشون بده و طوري نشون بده كه 6 دنگ حواسش پيش بهناز و به ديد زدن مختصر مهرناز در زماني كه بهناز متوجه نميشد اكتفا ميكرد.
بهناز بيشتر با مهرناز حرف ميزد اما عملا با چشاش از آيينه ناخواسته با پژمان هوس رد و بدل ميكرد.حتي گاها زماني كه پژمان متوجه بهناز نبود بهنازبا جلو كشيدن روسريش و باز كردن آن و عقب و جلو كشيدن آن براي پژمان دلبري ميكرد .پژمان حقيقتا از بهناز خوشش اومده بود اما حالا دوست داشت بهناز كامل براي خودش باشه.حالا اون علاقه با شهوت توام شده بود.دوري راه و ترافيك باعث شد طرفاي ساعت 8 به باشگاه برسن .
و اين يعني چيزي نزديك به 2 ساعت زمان براي نظر بازي بين بهناز و پژمان.بهناز هم كاملا تغيير كرده بود و ابايي از اين نظر بازيها نداشت.
بعد از رسيدن به دم باشگاه مهرناز پياده شد و بهنازم قبل از پياده شدن تعارف كرد كه برگشتو خودمون باآژانس ميايم كه پژمان با مخالفت پژمان روبرو شد.
- پس يكم مونده كارتون تموم شه زنگ بزنيد من بيام دنبالتون خوشگلم.
- چشم حتما ببخشيد تعارف نميكنم بياي تو پژمان.
در اين گفتگو كه پژمان به عقب برگشته بود و بهنازم كم كم داشت پياده ميشد دامن و مانتو بهناز كه كوتاه بود يكم بالاتر رفته بود و قسمتي كمي از رون پاي چپ بهناز بيرون بود.از طرفي بوي عطر بهناز كه با بوي لوازم آرايشش قاطي شده بود باعث تحريك بيشتر پژمان شده بود.مخصوصا كه برگشتن پژمان توام بود با كم شدن فاصلش با بهناز و نزديكي به لب بهناز.
مجموع اين مسايل پژمانو كاملا به مرز جنون كشونده بود.بهنازم كه متوجه حال پژمان شده بود با شيطنت خاصي سعي ميكرد به ميزان اين جنون اضافه كنه .بهناز مثل پژمان تو ذهنش فكر سكس نبود اما همانطور كه گفته شد از اين كار 1 لذت نوبرانه ميبرد.
به هر حال پژمان سعي كرد به خودش مسلط شه كه تو اين كلر موافق هم شد.
- پس منتظر تماستم.مواظب خودت باش . خوش بگذره.
- مرسي عزيزم .
بهنازو مهرناز از در باشگاه عبور كردن و پژمان از تو ماشين اونها رو ورانداز ميكرد.
لعنتي جي شده بود.پژمان اينو گفت و بعد از روشن كردن سيگارش شروع به حركت كرد........ بعد از ورود به باشكاه و سلام و احوالپرسي با پدر تهمينه وارد قسمت زنانه شدن.اونجا هم خانم هاشمي(مادر تهمينه) رو ديدن.
- سلام خيلي خيلي خوش اومديد اما چرا اينقدر دير.....
- سلام.امان از اين ترافيكو.........
بقيه گفتگو 1 مكالمه معمول باتعارفات خاص اين مجالس بود.
مراسم به زيبايي در حال برگزاري بود و انصافا خانواده هاشمي هم سنگ تموم گذاشته بودن.بهناز. ومهرنازهم مثل بقيه مهمونها با كساني كه ميشناختن(همكاراي اداري )دور 1 ميز جمع بودن و در حال گفتگو بودند.گاهي هم بعضا در رقص شركت ميكردن .بهناز كلان زياد تو رقص شركت نميكرد و به قول مهرناز كلا ازاين هنر ذاتي نصيب زيادي نبرده بود.
طرفاي 10 بود كه بهناز متوجه اس ام اسي شد.پژمان بود.
- خوش ميگذره عزيزم؟
بهنازم جوابشو با اس ام اس داد.
- آره جات خالي .فكر كنم نهايتا تا نيم ساعت ديگه كه شام بخوريم و نهايتا تا 11 تموم شه مراسم.
پژمانم در حالي كه به نظر ميرسيد اس ام اس بازيه اين 2 نفر اون وسط گل كرده بود اس ام اس داد
-همون بهتر كه نيستم والا بودم كه 1 لقمت ميكردم عزيز دلم
- كوفت نگيري پژمان.
شوخي كردم نانازم .عاشق تانگوام بودم پارتنر خوبي براي رقصت ميشدم.
عزيزم اينجا زنونس اگرم بودي پيش آقايون بودي نه بيخ دلم.........
طرفاي 1 ربع يه 11 بود كه بعد از شام بهناز به پژمان اس ام اس داد كه طرفاي 15/11 اينجا باش.
بعد از خداحافظي از خانواده هاشمي و آرزوي خوشبختيه براي تهمينه بهناز به همراه مهرناز اومدن بيرون چون چند دقيقه پيش پژمان اس ام اس داده بود كه يكم بالاتر از در باشگاه منتظرشون.
بهناز و مهرناز وقتي جلوي ماشين پژمان رسيدن سريع طوري كه از آشناها كسي نبينه سوار شدن.
- پ: سلام خانوما خوش گذشت؟
- ب: سلام مرسي عزيزم.
- م: جاتون خالي آقا پژمان كلي خانوم خوشگل اونجا بود.
- پ: پس واقعا جام خالي بود.
اين حرف چون با چشم غره بهناز مواجه شد پژمان سعي كرد مسير بحثو عوض كنه.
- پ: حالا كدوم سمتي بريم قربان؟
- ب: .مهرنازو برسونيم اول تا شوهرش طلاقش نداده.
- پ: چشم عزيزم....
پس پژمان به سمت تهرانپارس كه خونه مهرناز اينا بود روانه شد.بعد از پياده شدن مهرناز و هنگام خداحافظي مهرناز با شوخي گفت نشنوم شيطوني كنيدا.بهناز و پژمان هر 2 از اين شوخي مهرناز سرخ شدن ...
بعد از رسوندن مهرناز پژمان رو به سمته بهناز كردو گفت الان عزيزم سريع السير شمارو هم ميرسونم.
- مرسي امشب خيلي اذيت شديا.آروم برو نميخواد ويراژ بدي.پدرام خونه مامانم ميمونه.
- چشم.پس 1خواهش دارم.
- جانم
- اگر مشكلي نيست تا دم خونه من بريم من 1 دقيقه دست چكمو بردارم كه برگشتني كه ميخوام ماشينو به دوستم تحويل بدم 1 چكم هست بدم بهش چون صبح زود مسافره.راستش اول ميخواستم تورو بذارم بعد برم اما ميترسم خوابم بگيره حين رانندگي.2نفري بهتره.اما قول ميدم ملوسم معطلت نكنم.
- باشه فقط سريع پژمان صبح بايد زودتر بيدار شم.
- چشم قربان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر