۱۳۹۹ شهریور ۲۲, شنبه

بهشت ۳


صبح تواداره همه اش تواين فکربودم کي وچه کسي راانتخاب کنم تاهم پرستو ازش خوشش بياد وهم درآينده برامون دردسرومزاحمت ايجادنکنه درعين حال خودش وهمسرش به اين کارراضي باشند وازنظرافکارواخلق باهردوي ما سازگاري وتفاهم داشته باشند ، درحين انجام امورشرکت درافکارم يکي يکي دوستان وهمکاران خودم را موردسنجش وبررسي قرارميدادم تاشايد دربين انها شخص مورد نظرومعتمد خودرا که تمام شرايطي راکه درافکارم بصورت يک الگو تنظيم کرده بودم داشته باشد، اين افکارموجب گرديدتاگذشت زمان رامتوجه نشوم همينطورغرق درافکارخودبودم که صداي يکي ازهمکارانم مرابخودآورد . اوميگفت: اميرخان چي شده امروز خيلي توخودتي؟ بابا نيم ساعت هم ازوقت گذشته توهنوز مشغولي ، مگه نميخواي بري خونه؟...... ازپشت ميز بلندشدم وازايشان تشکرکردم وگفتم : چيزي نيست ؟اين پرونده منو مشغول کرده بود، حال بقيه کارشوميزارم براي فردا...همراه اوازاداره خارج شدم وباهمان افکار راهي خونه شدم . وقتي واردخونه شدم باصداي بسته شدن در پرستومانند يک فرشته زيبا درحاليکه يک دامن بسيارکوتاه پليسه بنفش رنگ ويک تاپ بندي چسبون صورتي بسيارخوشرنگ تنش کرده بود به استقبالم اومدوخودشو توبغلم ولوکردلبي ازاوگرفتم وطبق معمول دستي به لنبراي کونش کشيدم وگفتم : عزيزم ماشاءا... روز به روز خوشگل تروجذاب تر ميشي بزنم به تخته !! .... خودشو لوس کردوگفت :امير؟..ببين امروز لباسم چطوره؟ خوبه؟ ويک قري به خودش داد ،طوريکه بعلت کوتاهي دامنش شرت توري مشکي رنگش باتمام محتويات برجسته اش نمايان شد ، لباشودوباره بوسيدم و.... گفتم : عزيزم خودت اينقدرزيباوتودلبروهستي که هرچي بپوشي زيباوزيباترميشي !..مخصوصاًاين ميني دامن!! که يک جلوه خيلي قشنگ به رونا و باسنت داده ودل منوبراي اونا بي تاب کرده ..... بوسيدمش ورفتم تواطاق لباسموعوض کردم وبعدش يک دوش گرفتم، وقتي از حمام بيرون اومدم پرستوميزشامو حاضر کرده بود، حين صرف شام پرسيدم: تازه چه خبر ؟... گفت : ب...ه ...خبرا پيش شماست از من ميپرسي چه خبر ؟؟... توتعريف کن چه خبر ؟.. چي کردي ؟... ! گفتم : هيچي امن وامان ..!! چه خبر بايد باشه ؟؟..!! گفت : ..ا..ه امير لوس نشو ديگه؟..! خودت ميدوني..... چي ميگم ...... ديشب اين همه تعريف کردي.. گفتم : خوب عزيزم شامتو بخور.. تا بعد بيشتر صحبت کنيم .... بعدازصرف شام رفتيم نشستيم توهال ، تلويزيون روشن بود ويک سريال قديمي رانمايش ميداد ... پرستو خودش رارومبل جابجا کردوچسبيد به من و.... گفت : نگفتي ...؟ گفتم : راستش امروز همه اش توفکربودم تا شايد اوني که ميخوائيم پيداکنم ولي پيدا نکردم بايد بيشتر فکرکنم.... عزيزم...!!.... دستمو انداختم دورکمرش واونوکشيدم طرف خودم ولي او پاشد نشست روپاهام و چون شلوارک پوشيده بودم گرمي کون وروناش منوداغ کرد ، لبشو بوسيدم واز رو تاپ چسبوني که تنش بود نوک سينه هاش را بادندون يواش گازگرفتم کيرم داشت بلند ميشد دستي به روناي بلوريش که مثل آئينه صاف ولغزنده بود کشيدم و گفتم : خوب عزيزم حال تو بگوامروز چه خبر..؟ توکه خبرهاي دنيارا تلفني ازدوستات ميگيري وگپ ميزني ، تعريف کن ... خوشگل من!.... ودستمو کردم توشرتش از داغي کوسش دستم سوخت...!!.. داغ .. داغ.... واقعاً پرستوکوس برجسته ونازي داره هميشه هم بهش ميرسه هم مواشو دائم ميزنه وصافش ميکنه هم معطرش ميکنه....... جون ميده براي ليس زدن..... باانگشت چوچولهشوماليدم.... اومد بال..... پرستودر حاليکه داغ کرده ولپاش گل انداخته بودصورتشونزديک صورتم آوردوگفت: هيچي ..!!..ولي راستش امروزفهميدم منيرهمدوره دانشگاهيم با يک مهندس ازدواج کرده....... گفتم: خوب.. خوب.؟..... کي عروسي کرده.؟..... چرااين خوشگله مارا دعوت نکرده ؟.. گفت : تابستون گذشته وقتي ما شمال بوديم عروسي کرده، زنگ زده ما نبوديم..... بعدشم سه چهار ماهي شايدهم بيشتر رفتن خارج برا ي ماه عسل ، حال هم دو سه ماهيه که اومدن .... گفتم : عاليه..... بهترازاين نميشه.... پرستوگفت :چي چي عاليه؟؟... گفتم: عزيزم توميتوني به همين مناسبت اونا را براي يک شام دعوت کني وازنزديک وضعييت وموقعييت اونا را ببينيم وبررسي کنيم .... شايد اونا..همونائي باشند که ما دنبالشون ميگرديم.... هم منير باتودوسته وخوب ميشناسيش وهم من اونوچند بارديدم.... دخترخوشگل وتوداريه... فقط بايد ديد شوهرش چه جورآدميه...اهل حال است .. يا نه.. در هرصورت موقعييت خوبيه ... نظرت چيه عزيزم ؟.... ) توضيح بدم باراول که منيررا ديدم خيلي ازش خوشم اومد.. خيلي لوندووخوشگله.. اونم کون خشگلي داره خودشم اينو خوب ميدونه که چه کون گردوبرجسته اي داره..... ازنگاهام بوبرده که چشم دنبال کونشه... براي همين هرموقع ميومد پيش پرستوخوب ميدونست چطوري دورازچشم پرستو... کونشو طرفم کنه وقربده و چشامواز ديدن کونش سيراب کنه..!! براي همين رو پيشنهادم مصرشدم ....( پرستوکمي منو.. من .. کردو....... گفت : ...حال ببينم چي ميشه...... راستي اگه صحبت پيش اومد براي کي خوبه دعوتشون کنم ؟..!. گفتم : هرچه زودتر بهتر.!!.. سعي کن براي پس فردا شب، شام دعوتشون کني خوبه؟؟.... اگر تواونارا پسنديدي.. چه بهتر.. منهم مي پسندم..! .. راستي توشوهر شو ديدي؟... چه تيپيه...؟ پرستودرحاليکه سرشو روشونم گذاشته بود وآروم نرمي گوشموميجويد... گفت : حال چرااينقدرباعجله دعوتشون کنيم؟ ....... لبشوبوسيدم و.... گفتم : اينکه عجله نيست عزيزم ... حالچه فردا چه ده روز ديگه چه فرقي داره؟ حال توبراي پس فردا شب دعوتشون کن لاقل هم توبادوست ديرينت ديداري تازه ميکني وگپي ميزني .. هم من باشوهرش آشنا ميشم، ضمنااگر خصوصيات موردنظرماراداشتن چه بهتر، چون ذوج دلخواهمونوراهم پيدا کرديم ..!!.... راستي صبح اگردعوتوقبول کردن بمن يک زنگي بزن.... باشه عزيزم؟...!! تاپشوزدم بال ........ کرست نبسته بود سينه هاش سفت شده بودن... بازبونم شروع کردم به ليسيدن اونها... کمي اومدم بالتر زيرگلوي سفيد وهوس انگيزش رامک زدم.... پرستو نفس نفس ميزد .... اونم آروم ازروي شلوارکم سرکيرموکه حالبين روناش قرارگرفته بود بادستش مالش ميداد .... لبامو رولباش گذاشتم وزبونمو تودهنش چرخوندم.... خودشوسفت به سينه ام چسبوند، سفتي نوک سينه هاشو بخوبي حس ميکردم..... دست راستم راازتوشرتش بطرف سوراخ کونش بردم وقتي انگشتم به سوراخ کونش خورد .... يک دفعه ماهيچه دورش جمع شد...... باانگشتم کمي فشارش دادم... داغ بود... شروع کردبه دل زدن .... پرستو داشت از حال ميرفت.... آروم پاهاموبالآورده وروي لبه ميز جلومبل گذاشتم... پرستو دستاش راازدور کمرم باز کرد ويواش رو پاهام دراز کشيد وپاهاش را دورکمرم حلقه زد ... اين کار باعث شد تاکيرم لي روناش قراربگيره وازروي شرتش به شکاف بهشتي اش بخوره! .... هوس کردم کوس پف کردهشوليس بزنم ..... دهنم حسابي آب افتاده بود.... جلوي خودم را نمي تونستم بگيرم... کيرم به نهايت شقي رسيده بود .... داشت منفجر ميشد........ حال پرستوهم کمترازمن نبود .... چراکه احساس کردم شرتش کمي خيس شده .... آروم اونواز روپاهام بلند کردم ورومبل گذاشتم ورفتم پائين بين پاهاش زانو زدم ..... لبه شورتشوازکشاله رونش کمي کنارزدم... لبه هاي صورتي خوشرنگ کوسش پيداشد، پف کرده وکماني ، کمي ديگه شورتشو کنارزدم ... واي.... شکاف کوچيک کوسش به صورت يک خط که از درونش دوتا لبه نازک صورتي وزيبا زده بود بيرون به چشم خورد.....ازرايحه دلپذيرش دهنم پرآب شده بود.... قلبم به شدت ميطپيدوصداي کروپ.. کروپ اون هيجانم رابيشترکرد.... پرستو به پشتي مبل تکيه داده ونفس.. نفس ميزد... تاپش تازير گلوش بالرفته بودوسينه هاي گردش که فاصله اي بينشون نيست هماهنگ بانفس کشيدن پرستولرزش و حرکات ژله اي زيبائي رانمايش ميدادن .... حريصانه سرمو بطرف کوسش بردم ومستانه لبامو رولباي کوسش گذاشتم.... چه کوسي؟....بالباني مرطوب وداغ.!!... مک زدم.... وتراوش عسل گونه اش را ليس ميزدم.... بوي دلپسندش رايحه اي از بهشت بود.... سيرآب نميشدم..... ديوانه وارشرت ودامنش راپائين کشيدم .... هيچي حاليم نبود ، روناي سفيدوگوشتيش رابازکردم وانداختم روشونه هام....... يکبارديگه سرمو به طرف دروازه بهشتي پرستوکه حال ديگه رومبل ولو شده بود بردم، خيس بود... زبونم را توشکاف کوسش کردم آبش را مزمزه کردم چه طعم گوارا و ملسي !!.. ... غليظ چون عسل..!... ديوانه وار ليس زدم.... تمام صورتم خيس وچسبناک شده بود..... پرستو هم ناله ميکرد...... بادستش سرمو بطرف کوسش فشار ميداد..... سعي ميکرد همانطور که نشسته وناله ميکرد... خودشوتکون بده! ...... خودشو کشوند پائينتر، کمي که اومدپائين سوراخ کونش اومد بال، حال زبونم به سوراخ کونش که باز وبسته ميشد ميخورد... شروع کردم به ليسيدن سوراخ کونش خيلي دوست داشتم زبونم را بکنم توسوراخ کونش ولي ماهيچه دور سوراخ کونش اجازه نميداد تنها تونستم کمي ازنوک زبونموبکنم اون تو!!..... باادامه اين کارهردومون به اوج لذت وشهوت رسيده بوديم....... با تمام وجودم کوس وکون پرستو راليس ميزدم براي يک لحظه زبانم به چوچوله پف کرده اش خورد ازخود بيخود شدم، کودکانه اونومک زدم وبين دندونام گرفتم...... بانوک زبونم بااون بازي کردم کمي بزرگتر شد ..... يک لحظه احساس کردم پرستو داره ميلرزه فکرکردم سردش شده ولي نه ...اون به اورگاسم رسيده بود.... ريزش آبش تمام صورتم را خيس کرد ... سرمو چنان با فشاربين روناش نگهداشته بود که داشتم خفه ميشدم دهانم پرشده بود از آب کوثرش ... چه طعم وبوئي داشت.... وجودم را از آن آب بهشتي سيرآب کردم!! پاشدم شلوارک وشورتمو کشيدم پائين و...... گفتم : عزيزم پاشورومبل زانوبزن ، ميخوام امشب کوس نازتوازعقب جربدم... پاشو.... کمي هم کونتو بگير بال.... پرستوپاشدوروي مبل زانوزد وکون سفيدشوطرفم قنبل کردو....... گفت : اول يک کم پشتموبمال..... تفش بزن خشک نباشه؟ .....!! کمرکيرموگرفتم وکمي تفش زدم و سرشوگذاشتم در سوراخ کونش ، با دو دستم آبگاهشوگرفتم که پرستوشروع کردبه چرخوندن کونش واونوفشارميدادروکيرم ، سوراخ کونش بطور شورانگيزي دل ميزدوبازوبسته ميشد..!! ، خوب که باسرکيرم سوراخ نرم وماماني کونش رادرمالي کردم..... سر کيرموکه حالبادکرده بود گذاشتم درکوس نازش ، کلهک کيرم حسابي بادکرده بود ، هنوزکوسش خيس بودولي کمي تف باکف دستم به سرکيرم ماليدم چون ميدونستم کوسش خيلي تنگه ، آخه من همه اش اونوازکون ميکنم براهمين کوس نازش تقريباً بکرمونده ..!!....آروم لي کوسشو بازکردم وکله کيرم هل دادم توش ... واي چه کوس تنگ و داغي.. کوسي که هميشه گائيدنش برام تازگي داره.!!...نميدونم چرا اونشب براي گائيدنش بي طاقت شده بودم .... اما دوست نداشتم کيرمو يک ضرب بکنم توش براهمين يک فشارکوچيک دادم کمي کيرم رفت توولي تنگي کوسش سفت کيرمو گرفته بود ونميذاشت تکان بخوره....چندلحظه اي کيرموهمان جا نگهداشتم بعد يکبارديگه اونوفشارداد م... پرستوهم کمکم کردوکونش دادعقب وکيرم تاته رفت توکوس نازش طوريکه احساس کردم سرکيرم به غضروف ته کوسش خورده.... برا يک لحظه ماهيچه هاي درون کوسش حالت انقباض پيدا کردن ولي بلفاصله آروم آروم شل شدن وکيرم بخوبي جاي خودش را باز کرد ....... پرستوناله اي کردوبراي يک لحظه از حرکت ايستاد ، با آه وناله گفت : واي مردم..... چراامشب اينقدرکلفت شده ...... واي.... امير طاقت ندارم تانافم رسيده کمي اونو بکش بيرون .... دارم جرميخورم..... واي خداجون مردم......!! جداره داخلي کوسش حسابي به کيرم چسبيده بود..... وقتي کيرموکشيدم بيرون لبهاي دروني کوسش که صورتي رنگ بودهمراه کيرم اومدن بيرون.. احساس کردم کيرم کلفت تراز هميشه شده..... چراکه فانتزي ذهنم روي منير وشوهرش بود وپرستورا منير ميديدم !!.... درفکروخيالم اين کوس وکون منيربودکه ميگائيدمش... شروع به تلمبه زدن کردم.... آه وناله پرستو بلند شده بود..... معلوم بود اونم داره حال ميکنه..... شايداونم توفانتزي ذهنش فکرميکرد که شوهر منير داره اونوميکنه.!... وقتي اين خيال به ذهنم رسيد چنان ازفشارشهوت مست شدم که با تمام وجودم پرستو را ميکردم، طوريکه آه وناله اش تبديل به جيغ شده بود ،همزمان باريتم تلمبه زدنم پرستوهم خودشو عقب جلو ميبرد تا کيرم بيشتر بره توکوسش ..... حرکات موذون پرستوهمراه باانقباض وانبساط ماهيچه هاي درون کوسش موجب شدتا ابتدا اوبالرزشي خفيف ونفس نفس زدن کوتاه به اورگاسم برسه ومن نيز بايک کرختي لذت بخش درحاليکه سرمو بالگرفته بودم وباصداي بلنداوف ، اوف ميکردم تمام آبم را ريختم توکوسش... عليرغم اينکه سست شده بودم ولي همچنان کمرپرستوراسفت گرفته بودم ودوست نداشتم کيرمو بيرون بکشم .... خيلي حال کردم......... حيفم آمد اين تنوع گائيدن راازدست بدم ...... بهمين خاطرکارتلمبه زدن را پس ازيک مکث کوتاه ادامه دادم..... حال کاملً کوس تنگش خيس ولزج عسلي شده بود وشلپ... شلپ... صدا ميکرد... پرستو بي حال شده بود ولي ازماليدن کونش به شکم وخايه هاي من دريغ نميکرد...... همين کاراوموجب شدتاکيرم شقي خودشوحفظ کنه!! ...... پرستو کمي خودشو جابجا کرد وآهسته گفت : همين طور بخوابم.؟ ... ديگه نا ندارم وايسم....!! گفتم : بخواب عزيزم ... ولي آروم که کيرم درنياد .!!................... پرستودرحاليکه ميچرخيدتاروي مبل دراز بکشه ...... گفت : عيب نداره عزيزم بزار دربياد ..... دوست دارم امشب ازعقب هم بهت بدم ..... آخه وقتي اونوميمالي يک حالي بهم دست ميده!! ...... توش شروع ميکنه به خاريدن ودل زدن ...... وقتي ميکني اولش کمي درد داره!!........ولي ... دردشم لذت بخشه .!!!........ پريدم توحرفش وگفتم: عزيزم چراميگي ازعقب ونميگي ازکون!!... قربونت برم بگوميخوام امشب يک کون بهت بدم... اينجوري من بيشتر خوشم ميآد!!.... اونم که از شهوت حال به حالي شده و کونش براکير ميخاريد....... گفت : خوب....کون... ميخوام حال.. يک کون بهت بدم!!......خوبه؟ .... خوشت اومد... خوب بکن ديگه... چرامعطلي ...... کونم ميخاره........ درحاليکه خودمو روپرستو جابجا ميکردم تا اونوازکون بکنم .... گفتم : عزيزم حال کجاي لذت بردنوديدي؟ ..... بزار يک تنوع توسکسمون پيدا بشه، مخصوصاً اگرمنيروشوهرش بيان تواين کار..... واي از حال چه حالي ميشم وقتي توي ذهنم ميبينم يک نفرديگه مثلً شوهرمنيرميخوادتراازکون بکنه ...... کاش اونم کون کردنودوست داشته باشه که حتماً دوست داره؟!! .... چون کون منيرهم دست کمي از کون خوشگل تو نداره!!.. هرچندهم اگراهل کون کردن نباشه ولي قول بهت ميدم باديدن اين کون گردوقلمبه اي که توداري اون که نه هرکس ديگه اي هم بيندش ازش نميگذره .... مخصوصاً اگر شلوارک چسبون وتنگ هم پات باشه !! ...... واي...!!.. ديونه اش ميکني.!!.. من که خودم کشته مرده اونم ..... خودت خوب اينو ميدوني ....... و.. واي ازاون وقتي که يک نفرديگه کونتوببينه وبفهمه ميخواي کون بهش بدي .. واي ... ميدوني کيرش چه شقي پيدا ميکنه.... من جاي اون دارم ميترکم ... مخصوصاًباراول که ميخواد از کون بکندت ...... باچه شوروحالي کونت ميزاره....... فکرشو بکن تو اون حالت.... توچه حال ولذتي مبري وبعدش هم من... چون خيلي دوست دارم بعدازاينکه يکي ازکون گائيدت منم پشت سرش تورا بکنم، چه حالي ميده؟......!!! آدم کيرشوبزاره جاي گرم يک کيرديگه که پرازآب منيه !!!.... واي يعني ميشه؟؟..... سعي کردم بااين حرفها پرستو رابراي کارسکسي جديدمان آماده کنم، تا ازنزديک شاهد کون دادنش باشم و ببينم چطوري کون ميده و چه شکلي ازکون مي کننش ..!!.... واز ديدن آن صحنه ها بهره ولذت شهواني ببرم، مهمتراينکه اگرجوربشه، بتوانم منيرخوشگل ونازرا که توخواب هم نميديدم ،از کون بکنمش !!!... وداغ اين مدتو ازدلم دربيارم!!... ضمن ادامه حرفهايم ، آروم کيرمو که حسابي شق شده وهنوزخيس خيس بود درسوراخ کونش گذاشتم وباستون قراردادن دستهام دردوطرف بدنش کمرم رابال گرفتم تافشار کمتري به کونش بيادوکيرم آروم ويواش بره توکونش تاهم من لذت بيشتري ببرم وهم اون دردش نگيره....... من گائيدن کون را اينطوري، يعني پرستو دمر بخوابه ومن بخوابم روش رابيشتر دوست دارم وهميشه هم اينجوري اونوازکون ميکنم...... چراکه دراين حالت تمامي کونش توبغلم جا ميگيره وازنرمي وگرمي اون بيشتراستفاده ميکنم و لذت بيشتري هم ميبرم ..... گاهاً دراين حالت بعدازچندتاتلمبه زدن دستاموزير شکمش ميبرم وبافشاردادن به زانوام وستوني کردن اونا بدون اينکه کيرم ازکونش دربيادبحالت سگي، گائيدنشوادامه ميدم اونم ازين دوحالت خيلي خوشش مياد وخوب هم متمتع ميشه ولذت ميبره وآه وناله هاي آن چناني ميکنه!!! ..... درحالت سگي وقتي چاک کونش راباز ميکنم براحتي ميبينم کيرم تاته رفته توکونش وتخمام به در کونش ميخورن وموقع اومدن آبم، پرستوميخواد که آبموتوکونش بريزم يا روکمرش اما تاحال نشده آبمو بخوره يابرام ساک بزنه..... ميگه دوست نداره وخوشش نميآد.!!؟؟........ منم تاحال دراين مورد اصرار زيادي نکردم ...... اما يکي ازکارهاي جالب وموردپسندي که هميشه پرستوانجام ميده اينه که قبل از کون دادن خودشو خوب تخليه ميکنه ، اين کارش موجب ميشه تا کيرم راحتر توکونش جا بگيره واونم دردکمتري بکشه ، من هم ازگائيدن يک کون تخليه شده وتميز، لذت بيشتري ميبرم .. ...........

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر